پشت در کافه قایم شده بود و انگشتاش تند تند روی کیبورد گوشی حرکت میکردن... گوشیش لرزید و با زدن دکمه ی سبز گوشیو به گوشش چسبوند
_الو ههچانا... اره بابا... اره میگم خودم دیدمش رفت توی کافه... باشه باشه عکسا رو برات میفرستم
مارک گوشی رو قطع کرد و همونطور که ریز ریز میخندید شانس خوبش رو تحسین کرد
خب این نهایت شانس بود
اون برای تعطیلات بین ترم برگشته بود کانادا و دقیقا توی زمانی که انتظارشو نداشت ناکاموتو یوتا رو توی کافه ی نسبتا خلوتی توی حومه تورنتو دید!
برای مارکی که چهار سال تمام یه فن بوی بزرگ انسیتی و از همه مهمتر یوتا بود این اتفاق مث یه خوش شانسی خیلی بزرگ بود...
حتی بزرگتر از برنده شدن لاتاری!
از توی شیشه ی کوچیک نصب شده روی در یوتا رو میدید که روی صندلی نشسته و به ارومی مشغول چشیدن قهوه شه...
گوشیش رو بالا برد و بی سر و صدا مشغول گرفتن عکس برای ههچان شد
ههچانی که مثل خودش یه فن بوی روانی بود و بیشتر از هرکسی پایه ی دیوونه بازیای مارک!
گوشی توی دستش پشت سر هم عکسایی با زاویه های مختلف رو ثبت میکرد و کیلو کیلو قند توی دل مارک اب میشد...
البته که یوتا با اون موهای بلوند بلند که پشت سرش بسته بود یه تصویر پرستیدنی رو افریده بود که مارک به راحتی می تونست درمقابلش به سجده دربیاد
مارک همونطور که توی دلش مشغول سجده به اون موجود لایق پرستش بود پشت سر هم عکس میگرفت تا اینکه ناگهان سر و کله ی یه دختر شرقی توی کادر عکساش پیدا شد...
مارک جا خورده بود...
چون اون دختر رو خوب میشناخت...«سانا عضو توایس؟!
اون پیش یوتا اوپا چیکار میکنه؟!!!!»حتما میپرسید مارک چرا یوتا رو اوپا خطاب میکنه؟
حب اصولا هیچ دلیل قانع کننده ای نداره!
اون فقط این لقب رو کنار اسم یوتا دوست داره و براش مهم نیست ک مسخره به نظر میرسه!
دوربین گوشی رو روی بیشتر حد زوم رسوند و مشغول فیلم گرفتن شد...
کافه کاملا خالی بود و صدای صحبت های ژاپنی اون دو نفر توی فضای کافه میپیچد
البته که مارک این یه زبون رو بلد نبود اما اصلا مهم نبود!
مهم این بود که مارک داشت از کنجکاوی میمرد!
دلش میخواست بره جلوتر شاید چیزهای بیشتر دستگیرش بشه اما اینکه بی سر و صدا نزدیک بشه سخت بود... توی دوراهی نزدیک شدن یا نشدن بود که صدای دختر و پسر پشت میز بالاتر رفت... سانا از جا بلند شد و با خشم کل لیوان ابمیوه رو روی یوتا خالی کرد...
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐢𝐝𝐨𝐥 𝐢𝐬 𝐝𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠 ✥ 𝐲𝐮𝐦𝐚𝐫𝐤-𝐨𝐧𝐞𝐬𝐡𝐨𝐭
Fanfiction➷couple: yumark ➷genre: romance, smut, comedy ➷summary: یه شب توی کافه مچ ایدلش رو وسط قرار گرفته بود ولی فکرشو نمیکرد همون یه شب کل زندگیش رو زیر و رو کنه!