part 6

1.7K 259 25
                                    

دوستان ببخشید
داستانامو هیچکدومو آپ جدید نزدم
من بوشهر ((بندر گناوه)) زندگی میکنم اینجا ۴ روزه زلزله شدید میاد و وضعیت مناسبی نداشتم که براتون آپ کنم و متاسفانه این زمین لرزه تا یکماه ادامه داره و معلوم نیست قراره چه اتفاقی برامون بیوفته
خلاصه ببخشید دیگه زنده موندم آپ میکنم
امشب از سه داستانی که دارم مینویسم  براتون آپ میکنم هر‌چقدر تونستم

ممنون از تحملتون دوستتون دارم💖دلتنگتونم
_______________________________
وسطای جنگل رسیدم
تهیونگ بیهوش تو دستام بود
حرفای شوگا توی مغزم پلی میشد
با عقل جور در میومد
خون گرگینه ها برای خون اشاما مثل سم میمونه
و میتونه بکشتشون
چرا اینو زودتر‌متوجه نشده بودم؟
پس این غریزه گرگینه ایم بود؟؟؟
یعنی من میتونستم تهیونگو مارک کنم؟؟؟؟
و حتی  باردار؟
چیزی که همیشه ارزوشو داشتم؟؟؟
این حس لذت چیه؟؟؟
چشماشو اروم باز کرد
زخمی شده بود قلبم تپید
انگار یه ادم دیگه توی جسمم بود و بهم دستور میداد
حای زخماشو با زبونم لیسیدم و طولی نکشید ک زخمش بهبود پیدا کرد
ته سرفه کرد و با تعجب جای زخماشو نگاه کرد.
+پس زخمام کو
_نمیدونم یه حس بم میگف اگر با زبونم لمسشون کنم بهتر میشی
+جونگکوک این غیر ممکنه فقط یه الفا ک خالص باشه و عاشق امگاش باشه میتونه اینکارو کنه

سرمو انداختم پایین
_من دورگم
+ینی چی
_دورگه خون اشام و گرگینه
+امکان نداره شدنی نیست اصلا هیجوقت یه خون اشام و گرگینه نمیتونن بچه دار بشن
حرفاش با عقل حور در میومد
_اما من دورگم
+مادرت؟
_نمیدونم میخام ازش همچیو بپرسم
+اوهوم
عصبی بودم و حس گم بهم دست داده بود...

 Kookv My Painful Heart🖤Where stories live. Discover now