ناکاموتو فاکداپ

333 39 13
                                    


چندباری به ناکا‌ فاکـداپ عزیزش زنگ زده بود ولی خب اون پسر به خودش حتی زحمت جواب دادن هم نداده بود و این موضوع حسابی کفریش کرده بود  !

به کیسه‌ی خوراکی‌ـه توی دستش خیره شد و با خودش گفت

- لیاقت نداری برات ناهار بگیرم احمق

چند دقیقه‌ای دم در آپارتمان معطل شده بود و کم‌کم قصد رفتن داشت ولی با دیدن زن مسنی که سعی در باز کردن در آپارتمان داشت لبخندی روی لبش ظاهر شد، نزدیک زن رفت و گلوش رو صاف کرد

- ببخشید خانم من با دوستم که واحد ۵ زندگی میکنه کار داشتم ممنون میشم اگه بذارید بیام داخل ؟

پیرزن بعد از وارد شدنش کنار رفت و به پسر گفت

- بهش بگو سر و صداشو کمتر کنه، کسی توی آپارتمان خواب نداره از دستش !

پسر لبخندی زد و کمی خم شد

- حتما خانم ! خیلی ممنون که منو راه دادید

پیرزن لبخند مهربونی بهش تحویل داد و پسرک به سمت پله ها راهی شد، یکی در میون پله ها رو بالا رفت و بالاخره به طبقه‌ی دوم رسید

جلوی واحد ۵ وایساد حالا باید چیکار میکرد، اون احمق حتی رمز واحدشو هم به صمیمی ترین دوستش نداده بود !

سرشو خاروند، کمی فکر کرد و عددی رو وارد کرد .

پوزخندی زد و در رو باز کرد، طبق حدسش ناکاموتوی عزیزیش اونقدری احمق بود که تاریخ تولدش رو به عنوان پسورد انتخاب کرده بود

به سر و وضع خونه نگاهی کرد و سرشو از تاسف تکون داد، مثل همیشه اونجا هیچ فرقی با اشغال‌دونی نداشت !

کیسه‌ی غذاها رو روی پیشخوان اشپزخونه گذاشت و از بین لباس‌های چرکی و کثیف پسر رد شد و به اتاق خوابش رسید

- ناکاموتو یوتای لعنتی نمیخوای از خواب بیدار بشی ؟ ساعت تقریبا ۲ بعد از ظهره !

با صدای بلندی گفت و صداهایی "نچ" و "نوچ" مانند از طرف یوتا شنید 

- لعنت بهت لوکاس، رمز اینجا رو از کدوم گوری آوردی

لبخندی به زیادی احمق بودنِ دوست عزیزش زد

- پاشو بیا برات یچیزی گرفتم کوفت کنی

یوتا اولین چیزی که دم دست بود رو برداشت و به سمت پسر پرت کرد، خوشبختانه اون شلوارک کثیف و بد بو به صورت لوکاس نخورده بود و اون میتونست بابت این اتفاق تا چندین روز شکر گذار باشه .

- یکم بیشتر روی هدف گیریت کار کن احمق !

پسرِ ژاپنی بالاخره رضایت داد که از تخت عزیزش جدا بشه زیر لب أنواع فحش هایی که بلد بود رو به لوکاس نثار کرد، آهی کشید و به بدنش کش و قوسی داد

بعد از پیدا کردن کش موی صورتی رنگش و بستنِ موهای بلوندش به سمت اشپزخونه رفت و روی صندلی روبه روی لوکاس نشست

- کثیف ترین موجوده زمینی رفیق، حداقل صورتتو بشور

بعد از مالوندن چشماش انگشت وسطش رو نشون ‌پسر داد و به سمت خوراکیای توی کیسه حمله ور شد

نگاه لوکاس خیره به اون موجود گشنه بود که چجوری با ولع داره غذاشو میخوره

- حداقل یچیزی تنت میکردی مریض نشی پسر

سعی کرد غذاشو بجوئه و جواب لوکاس رو بده

- همه‌ی لباسام کثیفن، فعلا باید همینجوری تحملم کنی وانگِ عزیزم

لوکاس خندید و گفت

- محض رضای خدا مگه یه لباسشویی روشن کردن چقدر قراره وقتت رو بگیره ، اینجوری لخت میگردی تنها چیزی که توی ذهنم میاد ' دفتر نقاشی‌ـه یه بچه‌ی دو-سه سالست' !

یوتا تیکه‌ای از سبزیجات کنار خوراکیش رو برداشت و به سمت لوکاس پرتاب کرد، اون پسر داشت از خط قرمزش رد میشد

- یادت نرفته که تتوهام خط قرمزم‌ـن ؟ بار آخرت باشه مسخرشون میکنی !!!

لوکاس از موفقیتش بخاطر عصبی کردن دوستش لبخندی زد و تیکه سبزی‌ـه افتاده روی موهاشو برداشت و گفت

- باشه عروسک، چته نکنه باز پریود شدی ؟

یوتا چرخی به چشماش داد و بعد از تموم شدن غذاش به صندلی تکیه داد، دستش رو روی شکمش حرکت داد و با لبخندی گفت

- مرسی لوکاس ، حسابی چسبید

از روی صندلی بلند شد و به سمت مبل چرم و وسط پذیرایی رفت و بعد از پیدا کردن تیشرت تمیزی از پشت مبل اونو پوشید و رو به لوکاس گفت

- حالا چیشده راه گم کردی اومدی اینجا ؟

لوکاس از اشپزخونه بیرون اومد و خودش رو کنار یوتا روی مبل پرت کرد

- میخواستم ببینم این بچه‌ دو ساله ای که نقاشیت کرده آدرسش کجاست و ناکاموتوی عزیزم این لطف رو در حقم کنه و برام ازش یه وقت بگیره !

یوتا که از این تصمیم یهویی دوستش حسابی خوشحال شده بود لبخندی زد

- حالا که تصمیم گرفتی یکمی سکسی بشی نظرت چیه اون موهای عنیتو هم رنگ کنی ؟

- اوی، ناکاموتو دهنتو ببند ! موهای من کجاش عنیه ؟

- یه نگاهی بهش بندازی میفهمی رفیق

- نمیدونستم تو این رنگی میرینی

- کجای کاری تو، خیلی وقتا صورتتو هم اونجا میبینم

بعد از گفتن جمله‌ی آخرش قهقه زد و سعی کرد خودشو از دست لوکاس که افتاده بود به جونش نجات بده و زیر وزن اون قول ۱۸۳ سانتیِ گنده له نشه !

با حرفاش سعی کرد قانعش کنه، بین خندهاش داد کشید

- وانگ یادت نره منو زنده نیاز داری

لوکاس خندید و از روی پسر بلند شد، موهای مشکی‌ یا از نظر اون موجود رو مخ 'عنی'ـشو که بهم ریخته بود رو درست کرد و به سمت در خونه راهی شد

- ناکا یادت نره برام پیش همین یارو وقت بگیری، منتظر خبرتم

یوتا لبخندی زد

- باشه رفیق ، خبرت میکنم

My sexy tattoo artist  // LuWooWhere stories live. Discover now