Accident

24 7 7
                                    


هفته های اول فیزیوتراپی عذاب بود.نایل خیلی دل به کار میداد ولی به خاطر درد پیشرفتش کند بود.هری تا جای ممکن جلساتشو باهاش میرفت.بدون دلیل خاصی....یا بهتر میشه گفت دلیل خاصش نایل بود ولی بیشتر اوقات توی جلساتش یکی در میون حضور داشت چون درگیر انتقالیش از بیمارستان بود.
ولی نایل بدون اون هم پسر با انگیزه ای بود و حتی وقتی روی تردمیل به گریه می افتاد غر نمیزد.
_خوبه پسر...پاتو بیشتر بیار جلو نترس
نایل در حالی که از درد عرق کرده بود قدم بزرگ تری برمیداره که حس میکنه استخون پشت پاش تیر کشید:ایییی
دکتر فیزیوتراپ که مردی درشت با پوست تیره بود بازوهاشو میگیره:هیچ اشکالی نداره....همینجوری بیا
لیام که کنار نایل همراهشون راه میرفت برای بار صدم دخالت کرد:نمیشه یه پنج دقیقه استراحت کنه
نایل بهش تشر میزنه:میزاری دکتر کارشو بکنه؟
حدود نیم ساعت بعد دکتر تصمیم میگیره که برای امروز کافیه.
با کمک دوستش سوییشرتشو میپوشه و واکرشو برمیداره.لیام کیف نایلو روی دوشش میندازه:بدو زود برسونمت خونه که کار دارم
سریع دکمه اسانسور میزنه که همزمان با باز شدن اسانسور با هری فیس تو فیس میشن.لیام سریع عزرخواهی میکنه و میخنده:ندیدمت ببخشید
هری هم لبخندی میزنه:سلام....اشکالی نداره
میره کنار و به نایل کمک میکنه با واکر هاش وارد اسانسور شه:متاسفم که نتونستم این دو جلسرو بیام یه بیمارستان دیگه بودم
نایل به اینه اسانسور تکیه میده:نه ایرادی نداره...شنیدم داری انتقالی میگیری
هری که انگار براش چیز عجیبی نبود سرشو تکون میده:اره احتمالا موقته...سعی میکنم بهت سر بزنم
لبخندی میزنه:مجبور نیستی
هری به لبخندش خیره میشه.لبخندی به لبخندش میزنه و خیلی حرفه ای بحثو عوض میکنه:امروز چطور بود
نایل میخنده:میشه گفت روز اسونی بود
هری لبخند کجی میزنه و به در اسانسور تکیه میده تا بسته نشه:بدون گریه کردن گذشت؟
خندش بلند تر میشه:اره
_تایلر میگه تو خیلی خوب داری پیشرفت میکنی....هنوز فکر مسابقه ای؟
سرشو مصمم و قاطع تکون میده:بیشتر از قبل
هری میخنده:خوبه وقتی کامل خوب شدی برای اولین مسابقت میام
لبخند پررنگی میزنه:جدی؟
هری سرشو تکون میده:اره باید جالب باشه...یه مشت دیوانه که با سرعت غیر مجاز تو یه پیست میرونن چی از این بهتر؟
نایل با خنده و تعجب نگاش میکنه:هاها....برات یه جای خاص نگه میدارم
با لبخند ازش خدافزی میکنه که هری از جلوی در کنار میره تا در بسته شه.به دیوار تکیه میده که متوجه نگاه لیام روی خودش میشه.سرشو برمیگردونه و با دیدن اون لبخند معنی دارش میخنده:چیه؟
_جای خاص؟
با خنده اونور نگاه میکنه:خفه شو
لیام دست به سینه و با خنده تکیه میده:چیه مگه اون خوشتیپه خب
_اگه یه کلمه دیگه بگی با عصام میکوبم تو پام
لیام با خنده ادای زیپ کشیدن درمیاره:اوکی
درست ۱۰ماه و دوهفته بعد هری اولین بسته پستیشو تو بیمارستان جدید گرفت.روی صندلیش میشینه و بسترو باز میکنه.یه بلیط مسابقه با طرح اتیش و یه ماشین مک لارن مدل MP4 و یه نامه داخل بسته بود.تو چند ثانیه از روی بلیط تونست فرستنده نامه رو تشخیص بده.اون باید نایل میبود.با لبخند به صندلیش تکیه میده و نامرو باز میکنه.دست خط تمیز و ریز نایل میشناخت.شروع میکنه به خوندن:هی هز(امیدوارم از نیک نیم جدیدیت ناراحت نشی)امیدوارم بیمارستان جدید خوب باشه و توی محیطش جا افتاده باشی. و بیشتر امیدوارم منو یادت نرفته باشه.یه روز بهم قول دادی اگه دوباره تونستم مسابقه بدم تو اونجا باشی و منم قول دادم یه جای خاص برات نگه دارم.خب من فردا اولین مسابقمو بعد از یه سال دارم.ادرس و زمان شروع بازی روی بلیط نوشته شده.امیدوارم اونجا ببینمت و ازت برای همه چیز تشکر کنم
دوستدار تو نایل
نمیدونست چی بیشتر به دلش نشسته.اینکه نایل هیچوقت دست از رویاش برنداشت یا اینکه هنوز اون حرفارو یادش نگه داشته بود...یا حتی لقب جدیدی که به اون داده بود.نامرو یه بار دیگه تو دلش میخونه و لبخندش پررنگ تر میشه،بدون دلیل خاصی......یا بهتر میشه گفت دلیل خاصش نایل بود
--------------------------------------------------------------
♡پایان♡

امیدوارم دوستش داشته باشید💎💙🦋🎇
و اگه دوست داشتین لدفا ووت بدین و کامنت بزارید

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 29, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

ACCIDENTWhere stories live. Discover now