همش فکر میکنم شخصیت داستان ها قراره به یه حالتی به شخم برن.
و این فکر با مهمونی رفتن و مست کردن کاپل تجدید میشه...
به عنوان مثال.تن داره تو کمپانی قدم میزنه میبینه اه مثلا ته مین نشسته داره شر شر گریه میکنه.
بعد ته مین میگه میخوام برم کلاب مست کنم...
تن هم از سر انسان دوستی پا میشه میره که ته مین کار دست خودش نده بعد تو کلاب ته مین مست میکنه تن هم یه چیز سنگین میره بالا و مست میشه.*حالا افکار من برای ادامه ی داستان *
من : خب دیگه هیچی ... الان که ته مین مسته تن هم که کله اش داغه ، هیچ احدالناسی هم نیست این دوتارو جمع کنه، الان یکی میاد مخ تن و میزنه و فردا صبح وقتی اعضا نگران تن و ته مین شدن لوکاس به واسطه ی جو نگین رد تن و میزنه و بوم
لوتن شاید هم جانتن میره به چخ :)))بعد چیزی که اتفاق میفته. *
تن فقط از این که لوکاس یا شاید هم جانی بهش کم محلی میکنه تو مستی حرف میزنه و حالا ته مین سنوسور های شیپرش رو روشن کرده. و بعد عین آدم بر میگردن خوابگاهاشون :)))
خب یوروبون میخواستم بگم امتحانام ظاهرا حضور یه و دیگه تا بعد مدرسه ها آپ نمیکنم.
خدایا بیا منو بخور :)
اگر دیدید اینجا رو تا آخر خرداد آپ نکردم بدونید مردم حالا یا سکته کردم مردم، یا کرونا گرفتم مردم یا خودم و کشتم. یا زیر ماشین کتلت شدم. یا همین جوری الکیدیگه عرضم به خدمتتون که من خودم امیدی به زنده موندنم ندارم اگه نبودم خلاصه که به آکیمی پیام بدید تو وصیت نامه ام قید کردم بعد از مردنم فیک هام و ادامه بده... akimiAZ16
دلبندم شما هم هواش رو داشته باش بعد من Marigold__20
بدرود گایز
خوبی بدی دیدید حلال کنید.
YOU ARE READING
درد و دل یک نویسنده و خواننده ی واتپدی :)
Randomصرفا اومدم حرف بزنم و از حرص خوردنای نویسنده ها و خواننده ها ی واتپد براتون بگم. (: