اممم خب فک کنم یه معرفی کوچیک واسه شروع کار بد نباشه :)
سلام من پارک جیمینم خیلی با کسی ارتباط بر قرار نمیکنم پس مکالمه خیلی خوبی باهاتون ندارم فقط میخام یه تیکه کوچیک از زندگیمو بهتون بگمم.. امم نمیدونم چه جور شروعش کنم تیکه های شادش یا غمگین؟
اهه این چیه من میگم تیکه ی شادش..هه.. فک نکنم همچین چیزی تو زندگی من باشه
من اهه.. خب زندگی من بعد از مردن پدر مادرم توی 9 سالگی تغییر کرد و از اون روز تنها کسی که واسم مونده نامجون هیونگه خب اگه اونم تو اون حادثه میمرد منم الان اینجا نبودم.
با کمک پسانداز های خودم نامجون هیونگ و نمرات خوبم تونستم تویه یکی از بهترین دانشگاه های سئول بورسیه بشم و الان به یه پسر بیش از حد تخس و مغرور هم اتاقیم
زندگیم خیلی قشنگ بود با هم اتاقی شدن با این یبوس قشنگ ترم شد ¦ا
میبینید دارم با شما اینقد شجاع و طلبکارانه در موردش حرف میزنم
خب.. من حتی نمیتونم بهش بگم تو>
امم.. خب.. چیزهه من بیش از حد خجالتی و مظلومم و از کوچکترین چیزی میترسم و احساس خطر میکنم، گفتم که وقتی میگم تو ارتباط برقرار کردن با کسی خوب نیستم یعنی حتی نمیتونم مث ادم حرف بزنم و از حقم دفاع کنم ، پس تنها کاری که میکنم اینکه کاری که ازم میخان رو انجام بدم الان شاید خیلی حق به جانب و مثل شیر حرف میزنم اما تو زندگی اصلیم اینطور نیستم ، شاید از موشم ضعیف تر بی زبون تر باشم حتی بعضی اقات از کوک و بقیه بچه ها کتک میخورم
منـ....
+هعی لعنتی مگه بهت نمیگم یه چی بده بخورم مثل اینکه یادت رفته یه هم خوابگاهی دیگه هم داره نکنه میخای یادت..._نع نع.. مع.. ذرت میخام الان می..ام
+سریع باش من ادم صبوری نیستم با بچهها قرار دارم
اخه به من چهه
رفتم تو اشپزخونه کوچیک خوابگاه واسش یه ساندویچ پیچیدم
+سریعتر بدو_بی..ا
از حموم اومده بود بیرون و بالاتنش لخت و موهاش خیس بود واقعا منظره جذابی رو ساخته بود چند لحظه محوش شدم با دهن باز
با نیشخند نگام کرد
+دید زدنت تموم شد،ساندویچمو بدهظرف رو بهش دادم یه گاز زد و رفت تو اتاقش
خب من خیلی گشنم بود اما بخاطر حرف های بقیه رژیم گرفته بودم یعنی کلا غذا نمیخوردم اونا راس میگن من زیادی چاقم (آره جون عمت :/ ) الان نزدیک دو سه روز هس که بجز اب چیزی نخوردم و واقعا الان احساس ضعف و سرگیجه دارم
_اهه
یهو سرم تیر کشید نمیدونم چمه چشمام داره سیاهی میره+هی جیمین یه نوشیدنی کولایی چیزی بیار سرریع
اصلا نمیتونستم تحلیل کنم چی میگه الان دیگه داشت داد میزد،دیگه پاهام نمیتونستن وزنمو تحمل کنن و رو پاهام افتام صورتم از درد سر جمع شده بود و دستم روو سرم رو فشار میدادم
+ هیی مگه با تو نیس..تم
اخر جملش رو با تون پایینی گفت((جونگکوک))
+هیی مگه با تو نیس..تم
این چرا اینجوریه؟!
از زیر دندونام غریدم
+جیمین الان وقت بازی ندارم عصابم که کلا ندارمش پس پشو
چشمامو بستم باز کردم ولی این همون جوریه_ آهه آییی
+جیمین چتهه
اروم گف
_جون... گ کوک اییییهو نگران شدم رفتم سمتش و زیر بغلش رو گرفتم
+هی هی جیمین چت شد یهو...
_...........
سرش افتاد رو شونم صداش کردم
+جیمین پاشو پسر پاشوو
چند بار اروم زدم روگوشش اما فرقی تو حالتش نکرد
ههیی هییی وایساا ببینم نکنه این غش کردههههه
چند بار دیگه زدم تو گوشش
+الو جیمین بلندشوو وگرنه بایدد...
وایسا ببینم من دارم به کسی که غش کرده دستور میدم؟
این کامل غش کرد بود خاصم بلندش کنم بزارمش رو تختش تا بلندش کردم+این چرا اینقد سبکه؟! شایدم من زورم زیاده(گرفتین دیگه؟ . مغرور:/)
گذاشتمش رو تخت کلاه هودیشو زدم کنار و صورتشو از نظر گذروندم
صورتش خیلی ظریف و دیدنی بود (اوخی°×°)
یهو دستم رفت سمت لپش
+وایسا ببینم من دارم چیکار میکنم؟؟
وفتی دستم خورد به صورتش فهمیدم تب شدید داره و داره تو اتیش میسوزه...ادامه دارد
☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
سلام سلااممم😍😍✨🖐🏻
اینم از پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشههه
نزدیک 700 تا کلمه نوشتم ✨😍خب خب ما رو از کامنت و ووت هاتون محروم نکنین همین ووت کوچیکلویه ب ظاهر ساده خیلی برای نوشتن به من انرژی میده💜💥
منتظر حمایتاتون هستم😘❤️🔥
خوشحال میشم جاهای که ایراد داره رو بگید تا به تجربم اضاف کنمدوستتون دارم لاولیااا مواظب خودتون بااشیید😍🔥❤️💜✨💚😘🖐🏻
YOU ARE READING
𝗞 𝗔 𝗥 𝗠 𝗔
Romance🃏 زندگی مثل یه ورقه برمیگرده و همه چی رو تغییر میده❕ چیزی که اکثر ما بهش اعتقاد نداریم یکی از عنصر هفت گانه هستی. چی میشه بین زندگی دو تا پسر هم خوابگاهی اتفاق بیفته؟ خلاصه ای کوتاه از بوک: جیمین پسری ظریف زیبا و ضعیف،پسری که بخاطر بدن ظریف و زیب...