★اول ووت بدع بعد بخون دلبندم😊★
.
.
.زنگ تفریح بود و آتسوشی بیشتر از هرکسی ذوق داشت تا دازای رو ب چویا نشون بده بیخبر از اینکه این کارش چ عواقبی برای بهترین دوستش خواهد داشت ......بیخیال اون واقعا نمیدونست داره چ فاجعه ای رو میسازع
-زود باش دیگع ....زود باش الان میرههههه
+بیخیال آتسوشی ...اخع چرا اینهمه اسرار داری من ببینمش؟
-چون مطمعنم ت ازش خوشت میااااد
+خب...حالا میشه اینقد حرفاتو کش ندی؟.
-اوممممممد اومدددد
(صداشون آرومه ها یهو فک نکنین آتسوشی دارع داد میزنه😐😂😂)
و....بله همونطور ک آتسوشی براش تعریف کرده بود و تا چن لحظه پیش مخشو میخورد دازای واقعا خیلی هات و ....اوه اون لحظه تنها کلمه ای ک چویا میتونست براش پیدا کنه همین بود سکسی....واااات؟چویا ت چت شدع ؟مگ ب خودت قول ندادی با هیشکی وارد رابطه نشی؟
اخر همه ی این عشقای لعنتی درده درد و همین...
-دیدی؟گفتم ک خیلی قشنگه....اممممم شما دوتا واقعا بهم میاین چویااااااا
+خفع .....ماجرای بانداژاش چیع اینطوری خودشو شبیه ی مومیایی کردع
-خ..خب نمیدونم
+چرا ب جای این قایم موشک بازیا نمیریم از نزدیک ببینیمش؟
چویا اینو گفت و آتسوشی رو از زیر میز کوچیک جلوی بوفه بیرون کشید
-باااااش
+یدفه دیگع اینطوری حرف بزن ببین نصفت میکنم یا ن
(دلم نیومد چویا عصبی نباشع😂😂!)
هر دو جلوتر رفتن و پیش دازای ایستادن آتسوشی نود درجه خم شد اما چویا فقط سرشو خم کرد خب....اون از این ادا بازیا خوشش نمیومد و بنظرش بی معنی بودن
+اوه ..سلام شما باید دازای باشین ....امروز همه در موردتون حرف میزدن ...من چویام
چویا با لحن دلنشینی گفت و بعد لبخند زیبایی تحویل دازای داد
-س...سلام من آ..آتسوشی هستم
دازای آب دهنشو صدا دار قورت داد و ب سختی نفس عمیقی کشید پسری ک جلوش لیستاده بود واقعا زیبا بود موهای نارنجی رنگش پوست و سفید و شیریش ک هر کسی رو وسوسه میکرد تا گازش بگیره و .....از همه مهمتر چشمای دریاییش
هی....دازای ب خودت بیا.....اون قصد لاس زدن نداره فقط میخواد باهات آشنا شه ...آدم باش
دازای درونش داشت اینارو بهش گوشزد میکرد و ....دازای در کمال تعجب ب حرف خود درونیش گوش داد و لبخند متقابلی زد
"اوه ....بله من دازای هستم....از دیدنتون خوشبختم...ببخشید کلاسم داره شرو میشه ...باید برم ...امیدوارم دوبارع همدیگه رو ببینیم
+باشع...فعلا
چویا موفق شده بود برای سه دقیقه اون لبخند از نظر خودش مسخره رو روی لباش حفظ کنه و این ی معجزه بود چون چویا آدم بشاشی نبود و کمتر کسی خندشو دیده بود
+هووووف رف ...ببینم ت چرا با دیدنش اینقد دسپاچه شدی؟
-ن...نمیدونم
+لعنتی کلاس شرو شد بدووووو
و هردو سمت در کلاس دویدن بی خبر از اینکه چ بلایی سر دازای بیچاره آوردن
ـــــ
ـــــ
ـــــ
ـــــ
ـــــ
های لاولی های دلبندم😘
امیدوارم از پارت جدید لذت ببرین واقعا نمیدونم چجوری نوشتمش چون ی دندون درد وحشتناک اومده سراغم و همین الانم دارم از درد می میرم
پس لطفا ووت یادتون نرع کامنت هم همینطور
تا درودی دیگر بدرود
🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶🚶
.
.
.
![](https://img.wattpad.com/cover/271342152-288-k74876.jpg)
YOU ARE READING
I think it was my fault
Fantasyاین بوک فقط در مورد شیپ دازای و چویاست دلبندانم از بقیه ی بانگو نمی نویسم😜 امیدوارم خوشتون بیاد 🐣 اگع خواستین به پیجمم یع سر بزنین 🐥 ♫︎خلاصه ی داستان♫︎ چویا یه دانش آموز دبیرستانیه که از قضا یه انسان نما هم هس و چی میشه اگع سال بالاییش دازای از...