[ شیائو ژان ]
آدم ها اگر برای کارهایی که انجام میدن برنامه ای نداشته باشند میدونید چی میشه ؟
مثل من روی کاناپه لم میدن و از نوشیدنی خنکی که همراه با فیلم نوش جان میکنند ، لذت میبرند ...دلیل از این قانع کننده تر برای برنامه نداشتن ؟ واقعا لذت بخش تر از این کار سراغ ندارم .
با تموم شدن فیلم هوفی کشیدم و از روی کاناپه بلند شدم ... کمی بدنم رو کشیدم تا خستگی هشت ساعت یکجا نشستن از تنم به طور کامل محو بشه
اگر فکر کردین بلندشدم و رفتم دنبال انجام دادن کاری باید بگم سخت در اشتباهین ... آدم باید از زمان استراحت بین روز های دانشگاه به شدت استفاده کنه وگرنه احتمال فسیل شدنش بیش از حد زیاده
روی کاناپه دراز کشیدم ... گوشیم رو روشن کردم و اهنگ گذاشتم و بعد خوابیدم به همین سادگی البته اگر صدای زنگ در بلند نمیشد و سریعا بعدش صدای خواهر زاده ی یکم زیادی فعالم نشان از بدبخت شدنم نمیداد
چشم هام رو باز کردم و به سقف زل زدم ... چرااااا نه واقعا چراااا ، هر وقت قصد خوابیدن کردم یا همسایه بالایی قصد اسباب کشی داخل خونش میکنه یا خواهر زاده یهو دلش دایی بدبختش رو میخواد یا همه خل میشن و زنگ میزنن رو گوشیم .... واقعا چرا و به چه علت ؟
از روی کاناپه بلند شدم و به طرف در رفتم ... خدایا خودت به خودم و زندگیم رحم کن ... خوااااهشششش میکنم
در رو باز کردم و خواهرم با لبخند وارد شد و خواهر زاده ی عزیزم هم بنده رو به گوشه ای شوت کرد و به طرف گوشی هجوم برد
نه نهههههه لعنتی ، گوشی نه میدونی چقدر براش پول دادم حالا اون هیچی فیلممممم هام ، خدایا واقعا جواب سوال من رو بده ، چراااا ؟
با سرعت خودم رو به گوشی رساندم و گوشی رو برداشتم .... به چشم های بچه نگاه کردم
+ چیه ؟ دقیقا چته
- هیچی
بچه با بی میلی کنار مادرش نشست
+ شیجیه چیزی میخوای ؟
* نه ممنون
خوب شد گفت نه ،وگرنه کی حال داشت بره چیزی بیاره
روی کاناپه نشستن که باز بلبل جان شروع به گند زدن به هیکل من کرد
- مامان حتی اگر تو چیزی هم بخوای دایی حال نداره بیاره
* میدونم
میییییییدووووووونم !!!!! بیا اینم از خواهر من ، چرا هیچوقت کسی طرف من نییییییسسسسسستتتتتتتتتت ، چرااا؟ من به این مظلومی اه اه
* ژان میخوام مراقب خواهر زادت باشی
+ چیییییییییی
مراقب این بمب اتمی باشم ؟ که من و خونم رو باهم بترکونه اصلا به هیچ عنوان ..... نه صبر کن
+ تا کی ؟
* یک هفته
عروسی ییبو کیه ؟ فردا عروسیشه ، اون پسره ی پررو چقدر دوست دارم عروسیش نابود بشه تا بفهمه من رو مسخره نکنه ..
+ مشکلی نیست شیجیه اتفاقا خیلی دوست دارم یک هفته با این بچه تنهاباشم .. آخ عزیز دل دایی
* ژان خوبی ؟
به شیجیه که با تعجب بهم نگاه میکرد نگاه کردم ... لبخندی زدم ، گرچه فکر کنم ترسناک چون هردو ازم ترسیدن
+ عاااااالیییییییییی
کاری میکنم تقاص پس بدی مرتیکه ، من رو مسخره میکنی ؟؟؟ خجالت هم نکشید مسخرم کرد تا دوست دخترش بهش جواب بله بده ، بدبختت میکنم ... اصلا خودت رو با دوست دخترت و جشنت اتش میزنم احمق
••~~••~~••~~••~~••~~••~~••~~••~~••
سلام ، امیدوارم حالتون خوب باشه
از پارت بعدی تعداد کلمات بیشتر میشهپس فعلا
نویسنده: amane yuri nagoکانال: windflowerfiction
این فیک به همراه تمامی فیک ها در کانال قرار خواهد گرفت
YOU ARE READING
MARRIAGE(bjyx)✔️
Fanfiction•پایان یافته ●چند شاتی از ییژان● • ییبو صورت شیائو ژان رو بالا اورد و جلوی ۲۰۰ نفر بوسید یه عده با عشق نگاه میکردند یه عده حالشون بد شد یه عده فحش دادند و رفتند یه عده ماندن تشویق کردند که ترجیحا همون ییژان شیپر ها بودند ●تاپ: ییبو ●پارت ها :2 ...