يك ماه بعد
توي اين يك ماه هرشب توسط يونگي به فاك ميرفت ٣٠ روز تمام هرشبش بهش تجاوز ميشد شكنجه ميشد ديگه هيچ عكس العملي نداشت هيچ حرفي نميزد ، فقد و فقد ارزوي مرگ ميكرد هيچي نميخورد تا از گرسنگي بميره ولي يونگي با درد وادارش ميكرد چيزي بخوره بعضي أوقات كه تقلا ميكرد چيزي نخوره و اخر غش ميكرد بهش سرم وصل ميكردن تا نميره..
يك ماه تمام كارش هرشب به فاك دادن اون پسره كوچيك ضعيف و بيچاره بود ، اون پسر كوچيك سعي ميكرد خودش رو بكشه ولي اون نميزاشت قبلا براش فرقي نميكرد كه خودش بميره يا خودش بكشتش اوايل سعي داشت اون رو بعد از شكنجه هاي فراوون و به فاك دادنش با دست هاي خودش بكشتش تا انتقامش رو از كيم تهيونگ با كشتن عشقش يا هرزش بگيره
با انتقام از پسرقاتل پدرش و دشمنش إحساس بهترين ميكرد ولي يه چيز مانع اين كار ميشد شايد بهش عادت كرده بود، شايدم به شدت! شكنجه دادنش و التماس كردنش براش فوقلعاده لذت بخش بود وقتي اون پسر كوچيك رو به فاك ميداد حس خيلي خوبي داشت كه هرزه هاي كار بلدي كه هرشب ميگاييدشون همچين حسي رو به اون منتقل نميكرد ميشه گفت هرزه خوبيه،
توي فكر بود كه با صداي كوك از افكارش درومد.
+یک ماه گذشته از اخرين باري كه اون وي عوضي اومد يك ماه گذشته ديگه پيداش نشد،بايد متوجهش كني اون پسر پيشه توعه
-نميشه
+يعني چي نميشه؟اگه خسته شدي ميتوني ول كني خودم يهً كاريش ميكنم
-خسته نشدم ، يعني چي خودت يكاريش ميكني،هيونگ منظورم اين نبود من همه كار براي تو ميكني همنطور كه تو برام كردي من تا اخر عمرم هركاري بگي ميكنم و خسته نميشم
-باني كوچولو ميخواي بگي بزرگ شدي؟
+باني خودتي من ديگه بزرگ شدم هنوز بهم ميگي باني اصنن چه ربطي داشتت
-باني كوچولو
+آيششش
كيم تهيونگ
اول جيمين بار دوم مادرش.. حس گندي داشت حس شكستن ولي اون كيم تهيونگ بود به همين راحتي ها شكست نميخورد به همين راحتي ها ول كن چيزي نميشد و طرف مقابلش رو تا پاي مرگ ميبرد تا پاي اخرين حد زجر،روزي كه مادرش رو دفن كردن به خودش قول داد قطره أي اشك از چشماش نريزه به خودش قول داد قوي تر باشه و همينطور به خودش و مادرش و پدرش قول داد كه انتقامشون رو بگيره..
چند هفته أي بود كه دنبال اسمي كه مادرش بهش گفت بود ولي هيچكس تاحالا اسمش رو نشنيده بود تنها سرنخي كه داشت جي پي اسي بود كه پشت گردن مادرش جاسازي شده بود و روش علامت خاصي داشت اما از اون جي پس اس هم حتي جايي نديده بود و پيدا نكرده بود توي اين يه ماه هيچي پيدا نكرده بود حتي نميدونست سر جيمين چه بلايي اومده نااميد بود،تنها چيزي كه الان ارومش ميكرد فراموش كردن بود كه با نوشيدني الكلي درست ميشد، سه تا شيشه از ودكاهاي ٨٠ درصديش رو برداشت و يكيش رو تا نصفه بالا كشيد و به سمت ماشينش رفت دو تا شيشه ودكاهارو روي صندلي جلو جفتش گزاشت و يكيش رو توي دستش نگه داشت و هنگام رانندگي بالا ميكشيد خودش هم نميدونست كجا ميره ، زودتر از
چيزي كه فكر ميكرد مست شده بود.نميدونست أصلا چيكار ميكنه از ماشينش به همراه دوتا شيشه ودكاش پياده شد و زنگ در رو زد بعد از چندبار زدن بلخره در باز شد
(تهيونگ ادرس خونه كوك رو با تعقيب كردنش داشت و خود يونكوك هم حدص ميزدن كه حتما تهيونگ يا يكي از ادمش كوك رو زير نظر ميگيره)+چي
كوك با حالت پوكر گفت تعجب كرده بود.
-باهام نوشيدني ميزني؟
(كوك هنوز توي شوك بود اينكه تهيونگ دمه در خونش بود و بهش پيشنهاد خوردن نوشيدني داده بود از فكر درومد و؛+ها؟بباشه بيا تو
تهيونگ به سمت مبل رفت و روش نشست
كوك توي همون حالت پوكرش بود كه به خودش اومد و به سمت مبلي كه تهيونگ روش نشسته بود نشست
+هعي تو واسه چ
ميخواست حرفش رو تموم كنه كه تهيونگ روي لباش دست گذاشت و گفت؛
-ميشه فقد خفه شي و همراهيم كني؟بدون هيچ سوالي؟
+ودف
تهيونگ پوزخندي زد و يكي از بطري هاي ودكارو به كوك داد
بعد از سكوتي نه چندان طولاني ؛
+بيا يه شرط ببنديم-چه شرطي؟
+هركي زودتر تونست شيشرو كامل تموم كنه هركاري به طرف مقابلش بگه انجام بده
-ميخواستم بگم براي چي اينجا اومدي و ادرس خونه من رو از كجا داري اصن ولي فك كنم نيازي به پرسيدن نيست از حال روز فاكيا معلومه مستي بيخيال
از بازي خوشم مياد همينطور بردن قبوله.هردو در بطري هاشون رو باز كردن و همزمان بالا كشيدن ، كوك بطريش رو بالا كشيد و ول كرد تلخ ترين ودكايي يود كه تاحالا خورده بود ولي نميتونست هم ببازه از باختن بدش ميومد پس دوباره بطريش رو بالا كشيد و مزه تلخ ودكا رو تحمل كرد همينطور سوزش توي گلوش رو بعد از گذشت ٥ دقيقه هنوز نصف بطري پر بود تقرىبا مست شده بود كه با كشيدن قلوپي ديگه كاملا مست شد ولي تهيونگ كاملا بطري توي دستش رو خالي كرده بود
+فكر كنم من بردم
-ققبول نيست
+هست
-نيست
+لجبازيو بزار كنار، من بردم
-به تخمم
+هع اينطور نميشه