Part 3:

108 31 10
                                    

+ یااا کیم تهیونگ چرا بعد از اون روز دیگه اون روی صافتتو نشونم ندادی؟ 

مرور خاطرات جز بهترین قسمت‌های رابطه‌ش با جونگکوک بود. طوری که میتونست به کیوت‌ترین حالت ممکن جونگکوک رو حرص بده و ببینه یه ریز پشت سر هم داره غر میزنه قطعا از تفریحات سالمش محسوب میشد! 

- نشونت ندادم چون تو ساید خشنمو بیشتر دوست داشتی. نمیتونی انکارش کنی جئون وگرنه مجبور میشم دوباره اثباتش کنم! 

جونگکوک دستی به نشونه تسلیم بالا آورد و خندید.

+ باشه کیم ولی واقعا این بهترین هدیه عمرم بود... تو داستان خودمون رو نوشتی و لعنت بهت که با کیوت‌ترین حالت ممکن نوشتیش! وقتی اون روز پشت دانشگاه میخواستی بیای باهام حرف بزنی داشتی شکلات میخوردی، پس اون شکلات یه نیروی مضاعف واسه زدن مخ من بود نه؟ تو داستانتم پری واسه ساختن اون آدمک به انرژی خونه شکلاتیش احتیاج داشت! 

تهیونگ تکخنده‌ای کرد و با سر حرفای پسر رو تایید کرد. ایده نوشتن داستان آشنایی خودشون چیزی بود که همیشه تو ذهن داشت. بلاخره از یه دانشجوی رشته ادبیات و نویسندگی نباید چیز دیگه‌ای انتظار داشت ولی نوشتن همچین متن کیوتی اصلا جز برنامه‌هاش یا حتی سبک نوشتاریش نبود اما به لبخندای روی لب جونگکوک می‌ارزید!

- درسته همه چیزش کاملا یه استعاره از اتفاقات واقعی بین خودمون بود. حالام بهتره لبخند بزنی وگرنه گاز گازیت میکنم جئون کوکی! 

جونگکوک داشت تمام تلاشش رو میکرد تا لبخنداش رو جمع کنه. بدش نمیومد اگر پری زندگیش بخواد کاری رو که میگه رو بکنه! 

- انگار یکی اینجا دوست داره کاری رو که گفتم بکنم...

دستش رو به تخت سینه‌ی پسر کوبید و جونگکوک روی تخت دو نفره‌شون فرود اومد. حالا که به تختشون نگاه میکرد و رنگ صورتی و فانتزی رو تختیشون رو میدید میفهمید که چرا تهیونگ ترجیح داده همچین داستان فانتزی و کیوتی از آشنایی خودشون بنویسه! جونگکوک واقعا روحیه لطیفی داشت... حداقل بعد از آشنایی با تهیونگ که دیگه مجبور نبود تنهایی و زخمای قلبش رو تک نفره به دوش بکشه!

+ میخوای چیکار کنی ته؟ 

نیشخند روی لبهای تهیونگ خبر از شب طولانیشون میداد... 

- میخوام چیکار کنم..؟ هوم... میخوام کوکیمو بخورم... عاخه میدونی زیادی هات (گرم) و خوشمزه‌ست... از کوکی های مورد علاقه‌مه. دلم میخواد تا دونه‌ی آخرشو بخورم. 
جونگکوک میتونست قسم بخوره همین حرفا واسه هارد شدن دیکش کافیه... تهیونگ خوب بلد بود کنار گوش جونگکوک و درحالی که نفسای داغش رو به پوستش هدیه میده، حرفای تحریک کننده بزنه! 

+ و چی باعث میشه به کوکی مورد علاقه‌ت تبدیل شه؟ 

تهیونگ لبای جونگکوک رو بین لبای خودش گرفت و بوسه‌ عمیقی رو شروع کرد. جواب سوالش میتونست بمونه بعد بوسه‌شون.

Fairy Tale AuthorWhere stories live. Discover now