part 6

1.4K 237 64
                                    

امروز روزی بود که معلوم میشد کوک زنده میمونه یا نه

...

وی واقعا نمیدونست چی میشه

فقط چند دقیقه مونده بود

# ارباببب

سریع رفت تو اتاق کوک

کوک رو دید که داره میلرزه
کوک جیغ بلندی کشید

چشماش داشت آروم باز می‌شد
چشماش قرمز شده بود

دندون های نیشش بلند شده بودن و همه اینا باعث می‌شد که وی نیشخندش پر رنگ تر بشه

+ من کی ام اینجا کجاست

_ برید بیرون

همه رفتن بیرون و کوک و وی تنها موندن

تهیونگ با نگاه خونی به دوک نگاه می‌کرد و پوزخندی خیلی ترسناک‌تر بود

ته اومد کنار کوک و لاله گوششو لیسید

_ دوست داری بدونی کی هستی

+ آره

_ همسر خدای شیاطین

کوک به وی نگاه کرد

+ اون کجاست

_ رو به روت

کوک به سرعت بلند شد و تعظیم کرد

+ ببخشید نشناختمتون

_ بیا اینجا

و به پاش اشاره کرد
کوک با ترس رفت و روی پاش نشست

وی دندون های نیشش رو درآورد و وارد گردن کوک کرد

دندون های نیش کوک بزرگ شد و سریع بدون اینکه روی خودش کنترلی داشته باشه دندون هاش رو توی گردن وی فرو کرد

وی دندون هاش رو در آورد و همزمان با اون کوک همزمان با اون دندون هاش رو درآورد

وی واقعا تعجب کرده بود

بلند شد و بدون هیچ حرفی از اونجا رفت و کوک رو با هزارو یک سوال تنها گذاشت

اون با کوک پیوند زده بود

_ اون یه پری بوده
_ یه پریه طرد شده که تو زمین به اون صورت بوده

واییی یعنی من ....نههه

پری ها با ما جنگ میکنن و من قسم میخورم کا تکتکشون رو تیکه تیکه کنم

_جکککسونننننن

= ب.ب.بله

_ همسر من ...... یه پری بوده

= امکان نداره

_ فعلا که داشته

= اگه این طور باشه میشه با قدرتش تمام پری ها رو بکشیم

= این خیلی خوبه

_ اون این کارو میکنه ؟

= ارباب میتونید مجبورش کنید
.........
_نمیدونم باید چیکار کنم برو به جانگکوک بگو بیاد

= چشم

جکسون رفت و وی هنوز درگیر بود

.........

= ارباب

_ بیاین داخل

+ سلام

_ سلام

_ بیا اینجا
کوک رفت و روی صندلی نشست

جکسون میتونی بری

جکسون تعظیم کرد و رفت
_ جانگکوک ما قراره با پری ها جنگ کنیم

+ چ..را
کوک هنوز از ته میترسید چون اون خیلی قدرتمند بود

_ میخوایم نابودشون کنیم خیلی برامون دردسر سازن

+ من..

_ تو میتونی با قدرتت همه رو نابود کنی

+ چ..چی نمی‌فهمم یعنی چی

_ تو قدرتی داری که اگه بتونی بفهمی چطور ازش استفاده کنی میتونی همه اونها رو نابود کنی

+ خب...من نمیدونم

_ من بهت کمک میکنم
...
+ من دوست ندارم یه قوم رو نابود کنم

_ تو هر کاری من بگم انجام میدی

+ من به اونها حس خوبی دارم

_ اشتباهه این اشتباهههه
حرفاش رو بلند داد زد

کوک رو بلند کرد و انداختش روی تخت

+ چ..چی ..کار ...

با کوبیدن لبای ته روی لباش حرفش نصفه نیمه موند

+ آهه

_______________

های

گایز من از یکی از ریدر ها شنیدم گفت که تو بوکت مشابه یه بوک دیگه هست

میخواستم بگم که اصلا اینطور نیست

این فیک ایده خودمه و از هیچ فیکی الهام نگرفتم
وقتی که دوتا فیک ژانر هاشون مشابه باشه دلیل بر این نیست که یکین

در کل بگم که اون فیک کاملا داستانش متفاوته و من یه داستان دیگه در نظر دارم

گفتم بگم که سوء تفاهم نشه 💗

سو... لایو ال ❤️

بابای👋🏻

Devil LoveWhere stories live. Discover now