امروز روزی بود که معلوم میشد کوک زنده میمونه یا نه
...
وی واقعا نمیدونست چی میشه
فقط چند دقیقه مونده بود
# ارباببب
سریع رفت تو اتاق کوک
کوک رو دید که داره میلرزه
کوک جیغ بلندی کشیدچشماش داشت آروم باز میشد
چشماش قرمز شده بوددندون های نیشش بلند شده بودن و همه اینا باعث میشد که وی نیشخندش پر رنگ تر بشه
+ من کی ام اینجا کجاست
_ برید بیرون
همه رفتن بیرون و کوک و وی تنها موندن
تهیونگ با نگاه خونی به دوک نگاه میکرد و پوزخندی خیلی ترسناکتر بود
ته اومد کنار کوک و لاله گوششو لیسید
_ دوست داری بدونی کی هستی
+ آره
_ همسر خدای شیاطین
کوک به وی نگاه کرد
+ اون کجاست
_ رو به روت
کوک به سرعت بلند شد و تعظیم کرد
+ ببخشید نشناختمتون
_ بیا اینجا
و به پاش اشاره کرد
کوک با ترس رفت و روی پاش نشستوی دندون های نیشش رو درآورد و وارد گردن کوک کرد
دندون های نیش کوک بزرگ شد و سریع بدون اینکه روی خودش کنترلی داشته باشه دندون هاش رو توی گردن وی فرو کرد
وی دندون هاش رو در آورد و همزمان با اون کوک همزمان با اون دندون هاش رو درآورد
وی واقعا تعجب کرده بود
بلند شد و بدون هیچ حرفی از اونجا رفت و کوک رو با هزارو یک سوال تنها گذاشت
اون با کوک پیوند زده بود
_ اون یه پری بوده
_ یه پریه طرد شده که تو زمین به اون صورت بودهواییی یعنی من ....نههه
پری ها با ما جنگ میکنن و من قسم میخورم کا تکتکشون رو تیکه تیکه کنم
_جکککسونننننن
= ب.ب.بله
_ همسر من ...... یه پری بوده
= امکان نداره
_ فعلا که داشته
= اگه این طور باشه میشه با قدرتش تمام پری ها رو بکشیم
= این خیلی خوبه
_ اون این کارو میکنه ؟
= ارباب میتونید مجبورش کنید
.........
_نمیدونم باید چیکار کنم برو به جانگکوک بگو بیاد= چشم
جکسون رفت و وی هنوز درگیر بود
.........
= ارباب
_ بیاین داخل
+ سلام
_ سلام
_ بیا اینجا
کوک رفت و روی صندلی نشستجکسون میتونی بری
جکسون تعظیم کرد و رفت
_ جانگکوک ما قراره با پری ها جنگ کنیم+ چ..را
کوک هنوز از ته میترسید چون اون خیلی قدرتمند بود_ میخوایم نابودشون کنیم خیلی برامون دردسر سازن
+ من..
_ تو میتونی با قدرتت همه رو نابود کنی
+ چ..چی نمیفهمم یعنی چی
_ تو قدرتی داری که اگه بتونی بفهمی چطور ازش استفاده کنی میتونی همه اونها رو نابود کنی
+ خب...من نمیدونم
_ من بهت کمک میکنم
...
+ من دوست ندارم یه قوم رو نابود کنم_ تو هر کاری من بگم انجام میدی
+ من به اونها حس خوبی دارم
_ اشتباهه این اشتباهههه
حرفاش رو بلند داد زدکوک رو بلند کرد و انداختش روی تخت
+ چ..چی ..کار ...
با کوبیدن لبای ته روی لباش حرفش نصفه نیمه موند
+ آهه
_______________
های
گایز من از یکی از ریدر ها شنیدم گفت که تو بوکت مشابه یه بوک دیگه هست
میخواستم بگم که اصلا اینطور نیست
این فیک ایده خودمه و از هیچ فیکی الهام نگرفتم
وقتی که دوتا فیک ژانر هاشون مشابه باشه دلیل بر این نیست که یکیندر کل بگم که اون فیک کاملا داستانش متفاوته و من یه داستان دیگه در نظر دارم
گفتم بگم که سوء تفاهم نشه 💗
سو... لایو ال ❤️
بابای👋🏻
YOU ARE READING
Devil Love
Fanfiction+ میدونی وی گناه من این بود عاشق یه شیطان شدم و حاضرم برای موندن توی جهنمت گناهمو بیشتر کنم _ باید تا آخر عمرت توی جهنم من تاوان گناهتو بدی بیبی... ژانر : جهنمی _ انگست _ هپی اند_فول اسمات کاپل : ویکوک ... های گایز این یه فیک فول اسماته اگه دوس ن...