⚠️🖤 تلافی عشقی که وجود ندارد 🖤⚠️

"a fire in her eyes"

وقتی سوار ماشین شدم به راننده گفتم سریع سوار شد .انقدر اعصابم خورد بود که حد نداشت نمی دونستم از چی و کی عصبانی باشم از خودم که به خاطر یه کم کیوت بازی  نامجون قبول کردم برم این جلسه مسخره یا از نامجون عوضی که منو کشوند اونجا .سرم بد درد می کرد به راننده گفتم که اول از داروخانه برام مسکن بخره بعد به اون جلسه بریم .

+آقای پارک رسیدیم 

با یه "باشه" گفتن از ماشین پیاده شدم و یه دفعه متوجه شدم که جلوی لوکس ترین رستوران سئول وایسادم برای چند دقیقه خشکم زد با خودم فک کردم که مگه این یارو چه طور آدمیه که یه همچین جایی برای جلسه قرار گذاشته ولی بازم به خودم گفتم ولش کن چند‌تا حرف عادی و تموم اما نمی دونستم که قسمت مهم زندگیم دقیقا همین روز در همین مکانه . رفتم تو گارسون با دیدن من اومد جلو :

+سلام اقای کیم نامجون بفرمایید از این طرف میز شما در مکان خصوصی قرار داره .

می خواستم بگم من نامجون نیستم ولی با جمله بعدشو شنیدم جا خوردم مکان خصوصی درست شنیدم  چه خبره اینجا .اصلا حس خوبی نداشتم هر لحظه ممکن بود فرار کنم برم اما به خاطر قولی که به اون نامجون اشغال داده بودم نمی تونستم این کارو بکنم . رفتم و نشستم یه نگاه به ساعت مچیم انداختم ساعت شیش شده بود دقیقا راس ساعت جلسه . وقتی سرمو بالا اوردم متوجه شدم نزدیک ده نفر وارد شدن یه اقای قد بلند و ورزیده با یه عینک نسبتا گرد اومد جلو به احترام بلند شدم و دست دادم و بعدش تعظیم کردم .

+سلام اقای نامجون رییس الان وارد میشن .

_ عه یه لحظه من …

هنوز حرفمو تموم نکرده بودم که دیدم یه خانم خیلی زیبا وارد شد با اون غروری که تو چشماش بود همرو حتی من رو با خاک یکسان می کرد .باورم نمی شد ، مگه چشمایی به این زیبایی داریم ! چشماش هم زرد بود و هم تلفیقی از عسلی روشن دیدن چشماش قلبمو به تپش می انداخت  حس می کردم اگه چشم تو چشم شیم قلبمو بالا میارم . چشماش حالت خماری ای داشت که دیوونم کرد.لباساش عالی بود داد میزد که بهترین لباسه خیلی خوش استایل بود .

+خانم  ا/ت اندرسون رییس و مدیر اصلی کل شرکت های بزرگ سرمایه گذاری و شرکت های بزرگ طراحی لباس و مالک مارک x , طراح اصلی و خواننده مطرح .

زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم و چی کار کنم وقتی اومد روبه روم  …….

To be continued…..😳😳💘💘