-چنیولی!
چانیول همینجور که دستش رو می کشید، توی جاش خشک شد. لحن و صدای خاص بکهیون باعث می شد تپش قلب بگیره. همینطور که به سمت بکهیون برمی گشت گفت:
-اگه بازم با این لحن صدام کنی نمیتونم خودم رو کنترل کنم فرشته.
بکهیونی ک با گیجی نگاهش میکرد قطعا یه آدم زمینی نبود، همون فرشته ای بود که صداش کرد.
-حالا بگو چرا صدام کردی؟
بکهیون چند لحظه با گیجی پلک زد و یهو با گشاد شدن چشم هاش گفت:
-چنیولی چرا اومدیم اینجا؟
-اینجا واسم جای خیلی مهمیه و دلم می خواست که بیارمت اینجا.
چانیول روی شن ها نشست و دست بکهیون رو هم کشید و ادامه داد:
-اینجا جاییه که بابام از مامانم درخواست ازدواج کرد و همینطورم..
بکهیون با کنجکاوی نگاهش کرد و خودش رو نزدیک تر کشید. پسر بلندتر خندید و گفت:
-درواقع همون موقع مامانم من رو به بابام نشون داد.
-تورو؟ چطوری؟
بکهیون با صدای آروم خوشگلش گفت. پسربلندتر لبخندش رو بزرگتر کرد و جواب داد:
-عکسم رو نشون داد.
-عکست رو؟ چطور ممکنه؟
پسر گیج کناری پرسید. چانیول با دیدن قیافه گیجش خندید و روش خم شد و گفت:
-عکس سونوگرافی، موقعی که هنوز قد یه نخود بودم رو نشونش داد.
بیشتر خم شد و کنار گوش بکهیون زمزمه کرد:
-فرشته بهتره اینقد خوشگل نباشی ممکنه نتونم تحمل کنم.
بکهیون با خجالت لب پایینیش رو به دندون کشید و زیرچشمی به چان نگاه کرد.
-اوضاع رو برام سخت نکن هیون، لب های خوشگلت بهم چشمک می ز..
چانیول هم زمان که با شصتش لب های بکهیون رو از حصار دندون هاش درمی آورد گفت. با دیدن لب پایینی خیس بکهیون که به خاطر دندون هاش قرمزتر از همیشه بود نتونست حرفش رو ادامه بده.
-میتونم ببوسمت؟
چانیول ناخودآگاه و مسخ شده گفت و باعث شد بکهیون خجالت زده تر سرش رو پایین بندازه و با انگشت هاش بازی کنه.
چانیول چونه ی بکهیون رو گرفت و سرش رو بالا گرفت، به چشم های بکهیون نگاه کرد و گفت:
-بکهیون یادت میاد توی مدرسه چه سوالی ازت پرسیدم؟ هومم؟ این که باهام قرار می زاری یا ن؟
بکهیون که با صدای بم چانیول جادو شده بود فقط تونست سرش رو به نشونه مثبت تکون بده.
دستش رو از چونه ی بکهیون به گونه هاش رسوند و نوازشش کرد و ادامه داد:
YOU ARE READING
New born
Fanfiction❄Name: New born 🌨Chapter: Full 🌈Couple: Chanbaek ⚡Genre: Dram, SliceOfLife, SchoolLife, Smut 🌬Writer: #Fatemeas