یه صبح دلپذیر تابستونی و تعطیل برای گروه جهانی بی تی اس شروع شده..روزی که با کمترین نگرانیه ممکن میشه خوابید،بازی کرد،سر به سر جین هیونگ گذاشت،کتاب خوندوآشپزی کرد.
جین هیونگ عزیز بیدار میشه بعده یه حمام و رسیدگی به چهره ورلدوایدش به آشپزخونه میره تا یچی بپزه بریزه تو خندق بلای بقیه...اما این بین یه تماس از هیونگش داره!!
+سوکجینااا خیلی وقته ندیدمت پسر! خوابگاهی؟!
-آره هیونگ چی شده؟!
+چیزی نیست ی سره بیا دمه در ببینمت
*30 دقیقه بعد..آشپزخونه خوابگاه*
نامجون: هی جین صبح بخیر صبحونه آمادس؟! عه چیکار میکنی؟ آنیونگ سانااا چقدر تپل شدی؟!
جین:نامجوناا میخوام یبار بهت اعتماد کنم و بذارم تو صبحونه آماده کنی ..سانااا هواپیمای اختصاصی عمو جین میخواد فرود بیاد بگو عاااا
دتس رایت گایز درست حدس زدید!! سان،برادرزاده ی هندسامِ عمو جین، امروز مهمون افتخاریه عمو جین عه و حالا هم داره از بیسکوییت مادر نرم شده توی شیر لذت میبره!
نامجون به طرف دستگاه قهوه ساز میره تا روشنش کنه :حالا چطور زنداداش حساست اجازه داده سان بدون اون بیاد پیش ما؟!
جین درحالی که سعی میکرد دستای تپل اون فسقلی رو از کاسه دور کنه گفت: امروز سالگرد ازدواجشونه و تصمیم دارن دونفری جشن بگیرن!! و.. اووه!!! کیم سان!! هیچ وقت یه هندسام دستای کثیفشو به لباسای مارکش نمیزنه!!!
همون لحظه صدای شکستن چیزی از سالن میاد
جین: نام...
نامجون:هی واقعا من نبودم صدا از اونوره!
و رفت سمت سالن.نزدیک راه پله یه قاب عکس شکسته رو زمین بود و هوسوکی که داشت خرده شیشه هارو هول هولکی جمع میکرد.
نامجون: هی هوبی خوبی؟! زخمی که نشدی؟! *صداشو بلندتر میکنه و رو به آشپزخونه میگه* هوسوک بود..یه قاب عکس شکسته!
هوسوک:عه هیونگ خوبه اینجایی باید برم دمه در میشه اینا رو جمع کنی زود برمیگردم .
و دوید سمت در و به بیرون رفت. جلوی در نوناش و فسقلی دایی منتظر بودن.
هوسوک: هی نونا خوبی؟! چیزی شده ؟
نونا: هی ما خوبیم...راستش یه جلسه دارم و نمیتونم هانا رو ببرم شرکت پرستارش هم امروز مرخصی داشت برای همین گفتم شاید یه امروز بهتره که پیش دایی هوسوکش بمونه مگه نه خوشگل اوما؟!
و به هانای 7ماهه تو بغلش نگاهی محبت آمیز کرد و به هوسوک، منتظر نگاه کرد.
هوسوک : عا کنچانا نونا خیلیم خوبه...امروز قراره به هانا خیلی خوش بگذره!!
YOU ARE READING
We Came!
Fanfictionیونگی:سوکجیناااااا بیا برادرزادتو بگیر وگرنه متقابلا موهاشو میکَنَم!! نامجون:این که سان نیست! هوسوک:هانا عه!! یون‌یون بده خوشگل دایی رو...
