"هی ، اینسونگ؟"
"هوم؟"
"تا حالا یه ویدیوی خنده دار از گربه ها دیدی؟"
اینسونگ با دهن نیمه باز و ظاهری کاملا گیج به جهیون خیره شد. مطمئن نبود چه چیزی ممکنه درباره ی ویدیویی از یه گربه خنده دار باشه.
"هاه؟" اینسونگ پرسید و جهیون خندید.
"پس بیخیال" جهیون پیش خودش خندید ، درحالی که اینسونگ هنوز مات و مبهوت به نظر میرسید.
بعد از چند دقیقه دراز کشیدن روی تخت جهیون ، اینسونگ آه کشید "حوصلم سر رفته. باید یه کاری بکنیم"
"گفتی یه کاری؟" با لبخند پرسید و باعث شد اینسونگ یه جورایی احساس نگرانی بکنه.
جهیون تقریبا از تختش پایین پرید و یه آهنگ از گوشیش پلی کرد ، که برای اینسونگ ناآشنا به نظر میرسید اما جهیون ظاهرا خوب بلد بودش.
"دوباره وقتی توی چشمام نگاه میکنی دروغ نگو ، من از تنهایی حالم به هم میخوره~~" جهیون با آهنگی که پخش میشد خوند و یکم بعد شروع به رقصیدن کرد.
"خدای من ، جهیون!!" اینسونگ به جهیون که بدنش رو با ریتم آهنگ تکون تکون میداد بلند خندید. حرکاتش برای اینسونگ به طرز مضحکی خنده دار بود.
"چیزی نیست؟ چیزی هست ، تمومش کن! اوه..~~" جهیون به خوندن و رقصیدن ادامه داد ، درحالی که اینسونگ از تماشاش لذت میبرد.
وقتی که آهنگ تموم شد جهیون روی تخت برگشت و لبخند زد "دوستش داشتی؟"
"عالی بود!!"
"ممنونم-"
"به طرز عالی ای مسخره بود!!"
"هــــــــی!!!!!!"
-----
YOU ARE READING
ˢᶜᵃʳʸ ˢᶜᵃʳʸ 🦋 ᴶᵃᵉˢᵉᵒⁿᵍ
Fanfiction🦋; وقتی که یه هیولا زیر تخت جهیون زندگی میکنه. ✎ All rights go to the original author: @/snowiel