-هی لیسا بدو بدو، سفارش میز ۱۰۳ رو دادی؟
لیسا- آ..آره دادم نگران نباشوای خدایا کدوم سفارش میز ۱۰۳ چی بود؟
جنی- نترس من دادمش.
جنی، مثل همیشه یه عشق به تمام معنای من، بهترین دوست و همکار.
من-مرسییی میدونستی که خیلی دوست دارم دیگه...
جنی-برو دیگه...بالاخره تایم شام تموم شد، تمام ویتر(گارسون) ها هم میتونن برن واسه شام.
منو جنی مثل همیشه با غذا مون رفتیم بالاترین نقطه آزاد ساختمان رستوران یعنی پشت بام..جنی- لیسا میخوای چکار کنی؟
من-نمیدونم
جنی-استعدادت بینهایته برو تست بده دیگه، بخدا اگه تست ندی نه من، نه تو؛ تروخدا نگاه کنااا دختره دانشجو رشته آشپزیه فوق لیسانس داره، داره واسه پی اچ دی خودشو میکشه، اونوقت نمیخواد تست بده حالا خوبه داخل کله دانشگاه آشپزی حرف اول رو میزدی...
من- بخدا جنی نمیدونم..
جنی-میخوام یه چیز رو بهت بگم ناراحت نشو و هرچیز دیگه..
من-باش بگو.
جنی-قول دادیا
من-نمیخوای بگی انگاریاااا
جنی-باشه باشه میگم، تو خودت خوب میدونی من به هیچ کسی، درواقع پیشنهاد هرکسی رو قبول نمیکنم.
من-خب یعنی چی؟ چه پيشنهادی؟
جنی-سراشپز به من پیشنهاد دوستی داد؟
من-چیییییی، مگه سر اشپز هم لزه؟
جنی-من نمیدونم، یعنی اینطور که معلومه، اون..، اون از من خواست یه مدت باهم باشیم..
من-خب تو چی گفتی؟
جنی-به نظرت چی میتونستم بهش بگم، گفتم بهم زمان بده فکر کنم چون من یه لز خالص نیستم من بایسم، یه بایسکشوال..
من-چکار میخوای بکنی؟ نگو که دوستش نداری؟ یه مدت روش کراش داشتی
جنی-راستش، میدونی نکه ازش بدم بیادها، ولی..در پشت بوم باز شد،
رزی-مزاحم نمیخواین؟
من-سلام سرآشپز، بفرمایین.جنی جاش رو با من عوض کرد، طوری که من بین اون و سر
اشپز بودم.جنی-سلام سرآشپز خوش اومدین.
رزی-مرسی.یکم جا خورده بود از این حرکت جنی، جنی همیشه پر جنب و جوش بود کلی حرف میزد، کلی میخندوندمون هم من رو و هم سراشپز رزي رو ولی الان ازش دوری کرد.
جنی بدون هیچ تامل و فکریگفت- سرآشپز میتونین یه کاری برام انجام بدی؟
رزی-جانم؟
جنی- یه لطفی بهم بکنین؟ میتونید؟
رزی-بگو شاید تونستم
جنی- شف شما میدونید که لیسا دانشجوی رشته آشپزی بوده و در واقعه هست..
رزی-خب؟
جنی-شف ببینید، لیسا اشپزیش عالیه میتونید یه کاری براش پیدا کنید؟ یعنی میدونید گارسونی برای لیسا واقعا مناسب نیست..
رزی-جنی میدونی که داخل آشپزخانه خودمون ما نیازی به اشپز نداریم اما..اما یکی از دوستام نیاز به یه اشپز داره
روبه من گفت
میتونم معرفیت کنم بهش..
جنی پرید بغلش و گونه اش رو بوسید
منی-میدونستی بهترین شف دنیایی؟
YOU ARE READING
HIM & I
Fanfiction*حتما بخونید پیشنهادی* تو فقط ۲۴ سالته، چرا باید کمک یه مرد ۳۰ ساله کنی..؟ -اون یه رئیس مغروره ...و گی هستش +از کجا مطمئنی گی؟ -چون تابحال با هیچ دختری نبوده. +ولی این ممکنه که تو اولیش باشی -همه چیز ممکنه غیر ممکنی وجود نداره، مگر اینکه مرده باشی...