she is a bad bithch

196 36 29
                                    

#تهیونگ
امروز یه پارتی مهم داخل سفارت خانه است.
سفیر ژاپن هم میخواد بیاد، اگه بتونین اعتمادش رو جلب کنیم،خیلی راحت میتونیم پروژه توکیو و اون مناقصه رو ببریم‌.
مثل همیشه کوکمین با یه ضربه وار اتاق شدن
کوک مثل همیشه رد میزم نشست و جیمنم رفت پشت سرش و سرش رو از کناره گردن کوک آورد بیرون و روی ترقوه کوک رو یه بوسه گذاشت.
جیمین- تهیونگ همه‌چیز آماده است، تمان پرونده ها اوکیه..فقط کاشکی یه پارتنر داشتی..
من-چرا باید پارتنر داشته باشم؟
کوک-زن ناکاتانی فقط میتونه ژاپنی صحبت کنه و زبان دیگه ای نمیفهمه!
من-مهم نیست، با اونم کنار میایم..
من-خب دیشب چطور بود؟
جیمین-هی پول دارن، یعنی سرمایه گذاری میکنن، ولی اون، بار دیگه چی بود درست اونطوری که گفتی بود، هرچی آدم بپوش دار و بی بند و بار بود اونجا بودن، جایی که اصلا نباید بری.
من-خداروشکر دوستایی دارم که منو از رفتن به اونجا نجات میدن
جیمین و کوک خندشون گرفت، جیمین گفت
جیمین-خب پس منو کوک میریم توهم زودتر خودن رو برسون سفارت.
و بعد روبه کوک گفت-بریم عزیزم؟
کوک جواب داد- بریم بیب
کوکمین رفتن.. و من موندم و من طبق معمول یه کت شلوار مشکی و یه پیرهن مشکی پوشیدم.

داخل سالن داشتم  با آقای ناکاتانی صحبت می‌کردم، گروهی که داشتن ساز میزدن یه آهنگ کلاسیک روبه شاد رو می‌نواختن، کلاسیک باید آرامش بخش باشه نه شاد.
ناکاتانی-آقای کیم و آقای پارک و جانگ برای اومدنتون خیلی ممنون
جیمین-برای دعوتتون خیلی ممنونیم
ناکاتانی-کره‌ای من خیلی بده، یعنی افتضاحه
من-کره‌ای شما خیلی بهتر از ژاپنی منه..
ناکاتانی خندید و شروع به صحبت با جیمین شد منم اومدم برم سمت اونیکی میز که، یه دختر با یه تیپ متفاوت اما خیلی شیک و خوشگل وارد شد.
چ..چ..چرا؟ لیسا؟
پیش خدمت بهش خوش اومد بهش گفت- خیلی خوش آمدید چی میل دارید؟
لیسا-امممم...بدون الکل چی دارین؟
پیش خدمت- این آبمیوه است
لیسا-خیلی ممنون
پیشخدمت- خواهش میکنم
همین که آبمیوه رو برداشت و سرش رو چرخوند منو دید و لبخند زیبای روی لبش پاک شد. رفتم سمتش، اونم بعد از اینکه از شک در اومد به سمتم اومد.
من-تو اینجا چکار میکنی؟
لیسا-ببخشید رئیس کیم خارج از ساعت کاری، مجبور نیستم گزارش بدم چیکار میکنم.
من-کنجگاوم که چکار داری؟ به ژاپنی علاقه داری؟
لیسا-البته که علاقه دارم، من خیلی علاقه خاصی دارم، امیدوارم فک نکنید که زندگی من فقط شامل آشپزخونه شماست
من یه سکوت چند ثانیه ای کردم و جواب دادم- خوشبگذره لیسا
با چشمایی که داشت موری نگاه میکرد گفت-خوش بگذره رئیس کیم
و بعدش من ول کردم رفتم.
#لیسا
ای بابا ای اینجا چکار میکرد؟
نه بابا کنجکاوی که اینجا چکار میکنم؟  همه جا مال توعه که منو هی میبینی به اینجا هم دخالت میکنه.

#هلو
شوگا-وضعیت؟
گارسون-اقای کیم اومده مثل همیشه پیش ناکاتانی هستش.
دست همسرش سومین رو گرفت و از لیموزین بیرون آورد.
گارسون-یکی یه هم کوکمین هستن، دیگه کسی نیست، ناکاتانی هم با زنش اومده، زنش هم جز ژاپنی نمیتونه به زبان دیگه رو بفهمه یا حرف بزنه.
شوگا رو به زنش گفت- بریم؟
سومین لبخندی زد و با حرکت سرش تاییدیه حرکت داد.

HIM & IWhere stories live. Discover now