"1"

532 68 9
                                    

فصل دوم رو به صورت وانشات نوشتم

شیائو ژان با حس تیری شدید داخل سرش آخ بلندی گفت و روی زمین افتاد ... دنیا دور سرش می چرخید ... بدنش شروع به لرزیدن کرده بود

ییبو با ترس کنارش زانو زد ... مدام حالش رو میپرسید و دکتر میخواست ... ژان از درد فقط دوست داشت گریه کند ... دست ییبو رو ‌محکم گرفت که از حال رفت

•×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•

شیائو ژان چشم هاش رو باز کرد ... تنها چیزی که میفهمید نور سفیدی بود که داخل چشم هاش بود ... صدای جیغ کسی که اشنا بود .... صدای خالش بود ؟؟

کمی سرش رو‌تکان داد که درد بدی گرفت
دست خالش روی دستش قرار گرفت

+ بلاخره بیدار شدی ... اخه بچه گربه نجات دادنت چی بود

ژان به اطراف نگاه کرد .... دنبال ییبو بود ...

- ییبو ؟ وانگ ییبو کجاست

+ چی؟ .... دکتر بچه از دست رفت چی میگه ؟!

{ یک هفته بعد }

پذیرش اینکه تمام ان اتفاقات یک خواب بوده برای ژان خیلی سخت بود ... وانگ ییبو ... یوبین تمام ان اتفاقات همه چیز فقط یک خواب بوده

آهی کشید

+ یعنی چه ... یعنی زرتی الکی الکی تو خواب عاشق شدم ... زرتی از خواب پریدم ... بابا من درد پایین تنم رو هم هنوز حس میکنم عه ... مگه میشه ... چه زندگی ***

پاش رو محکم روی تخت زد

+ منننن یییبووووووو مییییخوااااااامممم

- ییبو چیه ؟

شیائو ژان به خالش چشم غره رفت

+ چی نه کی

- خب میگی میخوام گفتم شاید عروسک باشه

+ مننننن وااااانگگگگگ یییبووووو میخوووواممممم

- دکتر رو میخوای ؟

+ هان ؟

- وانگ ییبو ، دکتر این بیمارستان رو میخوای ؟ ... نه ژان من با گی بودنت مشکلی ندارم ولی تو و اون خب فاصله طبقاتی یکم زیاده ... جراح مغز به نظرت با تویی که از کارت پرت شدی بیرون قرار میزاره ؟

+ جراح.... دکتر .... مغز

[ هه اونجا شاهزاده بود اینجا جراح .... حالا من .... در کل یک عدد بدبخت بیش نبود و‌نیستم و نخواهم بود ... ]

+ خاله

- هوم

+ میشه ببینمش

- مگه مغزت متلاشی شده

+ اوکی

ژان از روی تخت پایین امد ... رو به روی دیوار ایستاد

MANHWA S2(bjyx)✔Where stories live. Discover now