بچه ها حتمااااچک کنید که فیک چتای پارت 14 رو خونده باشید.
منِ احمق یادم رفته بود فیک چتای جمن و کوکی رو اول پارت بزارم🤦♀️🤦♀️🤦♀️
اگر نخوندید برید بخونید که از گمراهی در بیاید.🚨پس پارت 14 رو یه چک بکنید بعد این پارتا رو بخونید🚨
❤🧡💛💚💙💜 Part 16 💜💙💚💛🧡❤
" نمیخوای پاشی؟ ساعت یکه. "
همونطور که از حموم بیرون میومد، غر زد و هیچ جوابی جز یه نالهی خفه از طرف تهونگ نشنید.
مرد بزرگتر فقط همونطور که بین خواب و بیداری بود غلطی روی تخت زد و به دمر خوابید تا پوزیشن راحتتری برای ادامه دادن به خوابش داشته باشه." اون وقت به من میگه کوالا! " جونگکوک همونطور که غر میزد، چشماشو چرخوند به سمت کلازت رومشون رفت.
(کلازت روم همین اتاقای لباسه. ماها کمد داریم ولی کسایی که پولدارن یا خیلی به مد و تنوع اهمیت میدن یه اتاق کوچیک مخصوص لباسا و کیف و کفش و ...شون دارن. تو یکی از قسمتای بی تی اس رانم کلوزت هوپمین و بقیه اعضا رو دیدیم.)تهیونگ که غرغرای جونگکوکو شنیده بود، با همون چشمای بسته داد زد:" دیشب تا ساعت ۳بیدار بودم. "
صدای گرفته و بیانرژی اول صبحِ تهیونگ از اتاقشون بلند شد و جونگ کوگ پوزخندی زد.
"خوبه خودت داری اعتراف میکنی که ۱۰ساعت خوابیدی. "
" یااا. " تهیونگ بلند غر زد و باعث شد جونگکوک تو دلش خندهی شیطانیای بکنه.بعضی وقتا واقعا از حرص دادن تهیونگ لذت میبرد.
حولهی تنپوششو درآورد و روی رگال پرت کرد تا لباساشو بپوشه.
از توی کشوی پایینی دراور یه باکسر سرمهای انتخاب کرد و برش داشت تا بپوشتش.
داشت باکسرشو بالا میکشید که یهویی صدایی از پشت سرش شنید:" بهترین لباس برای تو لخت بودنه. نمیفهمم چرا تو خونه لخت نمیگردی. "
صدای گرفتهی تهیونگ از دم در اتاقک میومد و تو لحنش شیطنت خاصی موج میزد.جونگکوک که از دیدن یهویی تهیونگ تعجب کرده بود، با خنده، سریع باکسرشو پوشید و گفت:" تو که تا الان چسبیده بودی به تخت! "
" آههه. "تهیونگ با لبای آویزون و چهره ی ناراحتش به سمت جونگکوک رفت و از پشت بغلش کرد. سرشو روی کتف کوک تکیه داد و گفت:" دیکم هوس سوراخ تنگتو کرده جونگوکی. "
" مستی تهیونگ؟ " جونگ کوک با تعجب پرسید. باورش نمیشد تهیونگ داره همچین حرفی میزنه.
" اوکی. شیرینگ میریم. " تهیونگ درمونده گفت و آه پر از افسوسی کشید.
" پس مشخصه خیلی هورنیای. " جونگ کوک که متوجه شده بود تهیونگ چه مرگشه با نیشخند نتیجهگیریشو اعلام کرد و منتظر بود ببینه ته قراره چه جوابی بهش بده.
" معلومه که هورنیم.رحداقل بیا امشب یه هرزه رو شریک شیم. "
" موافقم. ولی... "
" ولی چی؟ "
" جیمین دیشب پیام داد. "
" آه... تقریبا فراموشش کرده بودم. " تهیونگ نا امید نالید و حلقهی دستاشو از دور کمر لخت جونگکوک باز کرد.
با کمی فاصله ازش ایستاد و شروع به مالیدن چشماش کرد.
YOU ARE READING
@sexy_mochi
Fanfictionفصل اول ---> کامل شده فصل دوم ---> درحال عاپ داستان راجب یه بیبی بوی کیوت و هورنیه که به طور خیلی اتفاقی، با یه زوج هورنیتر از خودش آشنا میشه. رابطهی تریسام؟ آره! تهکوک ازش اینو میخواستن و جیمینِ ۱۷ ساله، از خداشم بود که به جای داشتنِ یه ددیِ رو...