┨Chapter 5├ I want to stay(من میخوام بمونم)

445 160 41
                                    

توی ماشین نشسته بودن و فعلا مقصدشون مشخص نبود.
+ بابت امشب واقعا متاسفم... همینجوری که می بینی باید مواظب اون باشم... آدرس خونه اتو بده می رسونمت.

و با سر به پسرِ بی حالی که روی صندلی عقب نشسته بود ولی بخاطر داروهای آرامبخش متوجه حرف های اونها نبود، اشاره کرد.

دست سرد پسر کوچکتر روی دستش که روی دنده بود، نشست و کامل به سمتش چرخید.

_ ت.تو... نمی.نمی تونی همینجوری رهام کنی!

+ من رهات نمی کنم. فقط دارم قرارِ امشبمون رو به یه شبِ دیگه منتقل می کنم.

_ تو نمی تونی! ما داشتیم خوب پیش می رفتیم، من حتی تحریک شده بودم و فاک! یه نگاه به شلوار کوفتیم بندازی می فهمی که هنوزم وضعیتم چندان خوب نیست و من نمی خوام اینجوری برگردم خوابگاه و یه دلیل دیگه برای اذیت کردنم به اون آشغال بدم. فهمیدی؟

کیونگ از حرف های اون پسر چیزهای زیادی فهمیده بود. "دانشجویی که توی خوابگاه داشت مورد آزار و اذیت قرار می گرفت". بدون تغییر حالتی توی چهره اش، از توی آینده به کیم جونگین نگاهی انداخت.

+ یه هتل این نزدیکیا هست. می برمت اونجا. هزینه اشم خودم میدم.

پسر دستی به طره ای از موهای قهوه ایش که روی دماغش افتاده بودن، برد و پشت گوشش انداخت. از اولش هم درست راجع به اون بتایی که تعریفش رو از سوآ شنیده بود، قضاوت کرده بود. اون یه پارتنرِ عادی نبود. کدوم پارتنری انقدر راحت برای کسی که از تنش لذتی نبرده، پول خرج می کرد؟ چشم هاشو ریز کرد و سوالی پرسید تا شاید بتونه مقصود اصلی جراح رو بفهمه.

_ چرا می خوای این کار رو بکنی؟ داری تحقیرم می کنی و پولتو به رخم می کشی؟

کیونگ حرفی نزد چون حقیقتاً الان نمی تونست آروم حرف بزنه.فقط می تونست داد بزنه. داد بزنه که : این خواسته ی اون نیست. خودشم تو معذوریت قرار گرفته و اون پسر حق گلایه کردن نداره!

_ با توئم! می شنوی؟ کر شدی؟ میگم من هنوزم ...
+ هیس!

با همین کلمه ی بدون احساس آروم گرفت. این بار حس کرد اشتباه کرده و این مرد هم یکی مثل بقیه اس.

با توقف ماشین به بیرون نگاه کرد. چراغ نئونی و بزرگ نشون می داد که دم یه هتلِ سه ستاره هستن. بدون جمله ای پیاده شد و در ماشین رو کوبید. کیف پولش رو از جیبِ شلوار لیش در آورد تا مبلغی که به همراه داره رو چک کنه تا ببینه میتونه شب رو تو هتل بمونه یا باید پیاده برگرده به خوابگاه چون باید طبق محاسباتش اون جراحِ بتا قالش می گذاشت و الان کیلومتر ها ازش فاصله می گرفت.

سرش پایین بود و داشت کارتش رو پیدا می کرد که دستی روی مُچ دستش قرار گرفت و به جلو کشیدش. نگاه تعجبی اش رو از اون رگ های دست بالاتر آورد و با دیدن کیونگسو متحیر شد.

" The Surgeon " [Complete]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon