𝙅𝙚𝙖𝙡𝙤𝙪𝙨𝙮 " حســـادت

1.4K 364 114
                                    


"عشـقِ ڪشنده‌"

{شات دوم}

+پس تمام این مدت منتظر بودی من برم تا آزادانه به تمام گوه کاریات ادامه بدی...
گفت و خیره به شونه‌های لخت سهون، منتظر شد پسر سرش رو برگردونه تا بعد از یک ماه دوری چهره‌اش رو ببینه اما سهون بی هیچ حرکتی همون جای قبلیش نشسته بود.
_حوصلتو ندارم..گورتو گم کن!

انگار زبونش، زودتر از بقیه اجزای بدنش شروع به فعالیت کرد چراکه این صدای بی‌حوصله‌اش بود که به گوش‌های مرد شکلاتی رسید و لب‌هاش رو از عصبانیت و بغض لرزوند..
نفس حبس شده‌اش رو آزاد کرد و خودش برای دیدن سهون پیش‌قدم شد.
قدم‌های بلندش رو برداشت و روبه‌روش ایستاد اما مرد دیگه باز هم زحمت تکون دادن مردمک‌هاش و دیدن جونگ رو به خودش نداد.
این‌بار نوبت سهون بود تا با رفتارهایی که جونگ نمی‌تونست تحملشون کنه؛ آزارش بده!
اون از بی‌محلی نفرت داشت و طوری که سهون حتی به محتویات داخل شورتش هم حسابش نمی‌کرد رو اعصابش بود..

انگار که جونگ اون‌جا نیست..
به آرومی پلک می‌زنه و همچنان خیره‌ی بخار قهوه‌ایه که روی میز گذاشته..
+تلاش خوبیه..اما من می‌دونم داری از دلتنگیم می‌میری و بذار بگم که حتی اگر هر شب بقیه رو بکنی..فایده نداره اوه سهون!
با صدای لرزونی هم خودش، هم احساس حسادتش رو قانع کرد. درواقع ماهرانه کرم ریخت اما برخلاف تصورش، سهون واکنشی که باید می‌داد رو از خودش نشون نداد و مثل قبل، بی‌حوصله جوابش رو داد:
_پس بیا بشین روش و منو از دلتنگی در بیار..کیم کای!
طوری بی‌تفاوت بود که انگار به جای جونگین، یک هرزه جلوش ایستاده و منتظر دستوراتشه! انگار که یادش رفته جونگین همون عشقیه که سالیان سال تو قلبش نگه می‌داشت. این‌ها مرد شکلاتی رو می‌ترسوند..
عصبیش می‌کرد و بغض پر از خشمی رو به سمت گلوش هدایت می‌کرد.
سهون درست از وقتی که اسمش رو شمرده شمرده به لب آورده بود با اون نگاه یخیش، خیره‌‌اش بود و نگاهش می‌کرد.

لرزش لب و دهن جونگ از بغض کردنش می‌گفت و حالا منشا این بغض خشم بود یا ناراحتی، چیزی نبود که سهون بهش اهمیتی بده!
اون لحظه ترجیح می‌داد با همون نگاه یخی، دلتنگیش رو جبران کنه..
+نظرت چیه بکنمت؟..هوم؟..این‌طوری قشنگ‌تر از دلتنگی در میای!

هیچ کدوم در جواب دادن کم نمی‌آوردن و اون لحظه نگاه بی‌حس سهون، در برابر چشم‌های وحشی جونگین مقاومت می‌کرد!
_چرا کسی که یکی دیگه رو دوست داره، باید نسبت به اِکسش حسود باشه کایا؟
خیره به اون چشم‌های وحشی با نیشخند پرسید و شاهد عمیق‌تر شدن خشمش بود..
جونگین به سرعت سمتش خم شد..
هر دو دستش رو دو طرف بدن مرد سفید پوست، روی لبه‌ی مبل ستون کرد و تقریبا قصد کرد که مبل رو بین مشتش خرد کنه.
آه از این خونسردی بی‌موقع سهون..
+حالم از این اخلاق تخمیت بهم می‌خوره. چرا فقط آروم نمی‌گیری؟ چرا گند می‌زنی به تمام برنامه‌هام؟

DEADLY LOVEDonde viven las historias. Descúbrelo ahora