chapter-14

454 131 19
                                    

-----------------------------------


بلافاصله بعد از اینکه وارد خونه شد ، آدامس رو روی زمین گذاشت و گوشیش رو در آورد . شماره جیمین رو گرفت و گوشی رو به گوشش چسبوند .

بعد از چند ثانیه صدای جیمین توی گوشش پیچید .

جیمین : جانم هیووونگ ؟؟ دلت برام تنگ شده ؟

یونگی چشماش رو چرخوند و سریع گفت :

یونگی : ساکت شو بیا اینجا کارت دارم!

جیمین : چیزی شده ؟ گندی زدم که خبر ندارم ؟

یونگی : وات د فاک جیمین فقط بیا اینجا چیزی نشده!

جیمین : چشم

یونگی گوشی رو قطع کرد و بعد از عوض کردن لباساش و شستن دست و صورتش به سمت بوم نقاشیش رفت و اون رو روی پایه گذاشت . رنگ هاش رو هم آماده کرد و به این فکر میکرد که باید چی بکشه تا بتونه با قیمت خوبی اون رو بفروشه .

نیم ساعت گذشته بود و یونگی تازه تصمیمش رو گرفته بود ، که زنگ در به صدا در اومد . 

یونگی همونطور که بلند میشد تا درو باز کنه گفت :

یونگی : تو مگه کلید نداری موچی ؟؟

در رو باز کرد و جیمین به سرعت بغلش کرد . دستش رو روی کمر جیمین گذاشت .

جیمین : انقدر غر نزن هیونگ! یالا بگو چیشده ؟

از یونگی جدا شد و سریع به سمت آدامس رفت .

جیمین : واییی کوچولو سلاام .

سر آدامس رو با لبخند ناز کرد ، ولی انگار آدامس هم حوصله نداشت . ناخونش رو روی دست جیمین کشید و جیمین هم متقابلا سریع دستش رو کشید . لب پایینش رو بیرون داد و با مظلومیت گفت :

جیمین : پیشیِ بد!

یونگی به سمت صندلیش رفت و روش نشست . همونطور که رنگ هارو ترکیب میکرد گفت :

یونگی : جیمین به نظرت من واقعا رو هوسوک کراش دارم ؟

جیمین به سمت یونگی برگشت و کنار صندلیش ، روی زمین نشست .

جیمین : چی شنیدم ؟ اووووپس!!

جیمین با ذوق بیش از حدی گفت و یونگی غر غر کرد .

یونگی : فقط سوال کردم پارک جیمیین!

جیمین خندید و کلاه هودیش رو از روی سرش برداشت .

جیمین : چطور مگه ؟ چیشده ؟

یونگی نفس عمیقی کشید و خم شد تا رنگ سفیدش رو برداره .

یونگی : امروز مامانم اومد اینجا . حالم بد شد ... از حرفاش .

جیمین کمی جلوتر رفت و با ناراحتی گفت :

"my booklover" ~SOPE~Where stories live. Discover now