با گریه به آسمون شب بالاسرش نگاه کرد
blue side _
تو فکر فرو رفت ... تنها کلمه ای که به ذهنش رسید اون لحظه همین بود
_ blue side ، blue side back to blue side
نفس عمیقی کشید
_به سمت آبی ... دنیای آبی... برگشتن به اون دنیای آبی ...
_دقیقا من و تهیونگ از آسمون آبی به این زمین افتادیم ... باید از همون طریق برگردیم ... اما چطوری؟
ناگهان صدای دعوا و داد و بیداد به گوشش خورد
چشماش گشاد شد از بالکن به ۲ نفری که درحال دعوا سر شخصی بودن نگاه کرد× تو چی میفهمی از عشق؟؟؟ تو فقط پولشو میخوای بدبخت
× تو خودت مثلا چون دوستش داری و اصلا هم چشمت رو پولش نیست میخوایش؟؟؟
دعوای اونا از داد و بیداد به فیزیکی و کتک کاری رسید ...
جیمین هینیییی کشید فوری داد زد
_ اون طرف کیه؟؟؟ میدونه دارین سرش دعوا میکنین؟صدای دادش تو کل کوچه پیچید
اون ۲ نفر از دعوا و کتک کاری دست کشیدن و حالت علامت سوالی متعجب به چهره جیمین چشم دوختن:
× چی میگی بچه؟
_میگم اونی که دارین سرش دعوا میکنین کیه؟ پولداره؟ پولشو میخواین؟
جیمین داد میزد و منتظر جواباش بود
پی کا از اتاق بعد از صحبت کردن با تهیونگ خارج شد و خواست چیزی درست کنه تا همگی با هم بخورن که با دیدن جیمین از نردبون بالکن آویزونه و داره داد میزنه شُک زده سمتش دوید دستشو گرفت داخل خونه کشید
وقتی تقلا های جیمین و دید که میخواد فرار کنه از دستش بره تو بالکن محکم تر نگهش داشت
& کجا میخوای بری؟؟؟ عین یه بختک از اونجا آویزون شدی؟ با کی داشتی حرف میزدی؟؟
جیمین با اخم گفت:
_ به تو چه؟؟؟ ولم کننن بذار ببینم چی شددد
پی کا ولش کرد و سمت یخچال رفت
جیمین فوری در بالکن و باز کرد و به ادامه دعوای اون ۲ فرد نگاه کرد
_ میگم نگفتین اون شخص کیه ها؟؟
با داد کشیدنِ یکی از اونها که هیکل تقریبا درشت و پوست گندمی و چشمای تیره ای داشت از جاش میشه گفت تقریبا پرید
× برو تو بچه مشقاتو بنویس ... انقدر بیکاری مثل میمون آویزون شدی داری مارو میبینی؟؟؟
جیمین بغضش گرفت با چند کلمه بعدی مرد و پی کا متعجب از داد هایی که صداش میومد در بالکن و باز کرد و با اخم جیمین و داخل خونه آورد
YOU ARE READING
Along
Romanceجیمین فرشته ای که به خاطر یه سری اتفاقات از دنیای خودشون به زمین میاد... همراه تهیونگ وارد داستان جدیدی از زندگیشون میشن و ...