𝐖𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿: 𝖻𝗂𝗇𝗇𝗂𝖾𝖼𝗎𝖽𝖽𝗅𝗒 / تنبیه شیرین
ریوجین با حالت خسته و کلافه ای از جاش بلند شد و دست به جیب رو بروی هم کلاسی حوصله سر برش، هوانگ یجی که الان دستاش رو زیر بغلش زده بود و به یکی از نیمکت ها تکیه داده بود وایساد.
ریوجین:«بسه! فکر نمیکنی دیگه زیادی داری رو مخم راه میری؟»
یجی با اخم تکیه شو از نیمکت گرفت و وقتی به نزدیک ترین فاصله با ریوجین رسید چند ثانیه بدون پلک زد توی چشم هاش زل زد، دروغ چرا؟ از نظرش چشم های ریوجین واقعا قشنگ بود.
بعد از چند ثانیه زل زدن به چشم هاش سریع یقه ریوجین رو توی دستش گرفت و این توجه بقیه دانش آموز ها رو به نزدیکی بیش از حد اونها جلب کرد.
یجی:«این تویی که داری میری رو مخ من شین ریوجین!»
ریوجین یقه شو از دست یجی بیرون کشید و برای چند دقیقه بلند بلند خندید، انقدر خندید که کسی متوجه صدای زنگ کلاس نشد. ریوجین تا زمانی که از خنده زیاد دل درد گرفت و مجبور شد دستش رو روی شکمش بزاره صبر کرد.
یجی رو آروم به سمت جلو هل داد و خودش روی نیمکتی که قبلا اون بهش تکیه داده بود نشست.
در حالی که هنوز اثر خنده توی صدا و صورتش بود رو به یجی گفت:«جدا میگی؟ لابد من بودم که کل زنگ استراحت رو بالای سر تو وایساده بودم و در موردت چرت و پرت میگفتم؟»یجی که معلوم بود از حرف ریوجین حرصی شده بدون هیچ فکری دستش رو بالا آورد و چک محکمی حواله صورت ریوجین کرد.
حتی وقتی صورت قرمز شده ریوجین رو دید از کاری که کرده بود پشیمون نشد! قبل از اینکه دهنش رو برای زدن حرفی باز کنه، ریوجین از روی نیمکت پایین اومد و یقه شو محکم گرفت. عصبانیتش رو کاملا میشد از ابرو های توهم گره خورده و حالت صدا و صورتش فهمید.
ریوجین:«تا الان سعی کرده بودم در مقابل کار های احمقانه ات سکوت کنم و دست روت بلند نکنم، ولی مثل اینکه تو اینو نمیخوای؟»
ریوجین با هر کلمه ای که میگفت یقه یجی رو محکم تر از قبل میگرفت و کاملا قصد داشت همین الان جواب چکی که خورده بود رو بده.
یجی هم حالا کمی ترسیده بود و از کارش پشیمون بود، اما غرورش اجازه نمیداد کاری کنه و همچنان با اخم به چشم های عصبانی ریوجین زل زده بود.ریوجین همونطوری که یقه یجی رو با یکی از دست هاش محکم گرفته بود دست دیگه اش رو بالا آورد تا چک محکمی به صورت یجی بزنه.
اما درست قبل از اینکه دستش رو روی صورت یجی فرود بیاره یکی از دانش آموز های دیگه دستش رو توی هوا گرفت.
وقتی ریوجین با همون حالت عصبی بهش نگاه کرد، با چشم هاش به سمت در کلاس که معلم و معاون مدرسه توی چهارچوبش ایستاده بودن اشاره کرد.
YOU ARE READING
𝗈𝗇ꤕ𝗌𝗁꤀𝗍𝗌﹕𝗄𝗉𝗈𝗉
Short Storyداستـانهـای کوتـاه ﹙안녕하세요﹚ وانشاتهای مـختلف با ژانرهـای مختلف از شیپهای گروههای استری کیدز، اسپا، مامامـو، جـیآیدل، ایـتیز، ایتزی و... کـل گـروههـای کـیپاپ. 〃 𝗀ꤕ𝗇𝗋ꤕ short stories 〃 𝗐𝗋𝗂𝗍ꤕ𝗋 . 𝗍𝗋ꤌ𝗇𝗌𝗅 binniecud...