دوست|friend

64 28 88
                                    


نور مستقیم خورشید طوری میتابید که دونه های عرق روی بدنشون‌ مثل مروارید میدرخشید .

قطره های درخشان روی پوست روشنشان غلت میخورد و بخاطر حرکات تند و پی در پی رقصشان به طرفی پرت میشد و گاهی در دریایی که اطرافشون رو احاطه کرده بود میافتاد.

تهیونگ یکی از دست های الهه ی آب رو به سمت خودش کشید و جیمین با چرخشی که زد خودش رو در آغوش پسر مو نقره ای قرار داد.

الهه آب چشمکی زد و دست آزادش رو روی سینه ی پسر مقابلش گذاشت که از شدت عرق براق شده بود.

هر قدم الهه ی آب مواجه میشد با موج بلندی که دور تا دوره جزیره ی کوچکی که روی ان قرار داشتند را احاطه میکرد.

و هر کوبش پایه تهیونگ موج بلند رو دوباره به دریا بر میگردوند.

پسر مو نقره ای دستش رو دور کمر جیمین گذاشت و برای حرکت آخر ، پسر کوچک تر رو در حالی که دست هاش رو از هم باز کرده ، دور خودش چرخواند.

وقتی که تور بلند دور کمر جیمین توی هوا تاب میخورد قطره های آبی که از دنباله ی لباسش جدا میشد و به هوا میرفت رنگین کمان کوچکی رو به وجود آورد تا به چشمان تماشا چیان جنبه های زیبا تری از این نمایش رو نشون بده.

زمانی که دست های جیمین روی شونه های تهیونگ قرار گرفت اون رو دوباره روی صخره ی سنگی گذاشت.

لمس پاهای برهنه ی جیمین به زمین صخره ای باعث شد الهه کمی روی سنگ ها تلو تلو بخوره ولی بخاطر دستی که گوشه ی لباسشو گرفت خودش رو ثابت نگه داشت.

در حالی که هنوزم از خستگی قفسه ی سینه اشون به سرعت بالا و پایین میشد بهم نگاه کردن و لبخند کوتاهی زدن .

الهه آب آروم انگشت های تهیونگ رو لا به لای انگشت های کوچک خودش قفل کرد و روبه چشم های منتظر جمعیت برای نشان دادن احترام خم شدن.

همه به روش مرسومشان دو انگشت شصت و وسط خودشون رو با شوق به هم میکوبیدند.

ماسک مشکی رنگی که روی صورتشون بود مانع نشون دادن هیجان توی صورتشون بود ولی جیغ ها و تشویق های پی در پیشان نشون میداد که چقدر از این رقص لذت برده اند.
صورتش رو به سمت راست متمایل کرد تا دید بهتری از چشم های نقره ای تهیونگ داشته باشه و طوریکه فقط پسر مو نقره ایه کنارش صدایش را بشنود زیر لب زمزمه کرد.

_ته...وقتشه من باید برم.

تهیونگ فشار دستش رو به منظور فهمیدن بیشتر کرد و با لبخند مستطیلی به الهه نگاه کرد.

جیمین از قیافه ای که پسر مونقره ای به خودش گرفته بود فهمید باز هم نقشه ی احمقانه ای توی سرش داره.

تهیونگ چشم هاش رو گشاد تر و لب هاش رو غنچه کرد و دست های مشت شده اش رو به سمت پهلو هایش خم کرد.

In The Name Of Who?Where stories live. Discover now