Deviant

225 80 7
                                    


"سلام آقای شیائو...لطفا بنشینید."
'تنهاست؟ پس منیجرش کو؟...'
^احتمالا توی بار دنبال بهشت زیر دامن دخترا می گرده.^
"ببخشید دیر کردم یه اتفاقی پیش اومد." البته اگه خواب موندن زنگ نزدن ساعت پدرسوخته اش رو می شد گفت اتفاق...
"اشکالی نداره."
'چقدر غیر حرفه ای'
سعی کرد صورتش ثابت نگه داره متنفر بود از اینکه غیر حرفه ای خطاب بشه.
"اومم...پس بازیگر نقش دوم کجاست؟"
همون موقع در باز شد پسر جوونی توی چهارچوب قرار گرفت.
"ببخشید که دیر کردم. از پرواز جا موندم."
'همون طور که انتظار داشتم دو تا غیر حرفه ای احمق.'
اگه ژان می خواست صادق باشه شدیدا با این قضاوت کارگردان موافق بود.
"خب حالا که اینجاییم بیاید شروع کنیم.".
اما بدون شک وانگ ییبو کارگردان رو نگاه نمی کرد بلکه کسی رو دید می زد که مقابلش روی صندلی نشسته بود. تنها چیزی که اون لحظه می تونست بهش فکر کنه یه جمله بود:
"خادایا......چنقده خوشگله. "

***
"وانگ ییبو یه منحرف"
این نتیجه هوشمندانه ای بود که ژان در دیدار اولش از بازیگر جوون گرفت. و اصلا هم قرار نبود نظرش رو تغییر بده.
شاید واقعا ییبو آدم خوبی بود. شاید کلی پول به خیریه ها بخشیده بود. توی پروژه های نظافت شهری و کاشت درخت شرکت کرده بود هر جمعه کله سحر به پرورشگاه ها می رفت برای بچه ها می رقصید ولی تو اون لحظه تو اون شرایط ژان ازش بدش می یومد.
'واووو... خوشگله!....خیلی خوشگله ، پاهاش خوشگله.... صورتش خوشگله...دستاش خوشگله....گاااااااد دستای فاکی بیبی طورش!
فاک... لباش چقدر سکسی.'
ژان اصلا ایده ای نداشت پسر کنارش داره درباره کی فکر می کنه ...شاید دوست پسرش؟ ولی این فکر چیزی از معذب بودن ژان کم نمی کرد.
" آقای شیائو حالتون خوبه؟"
کارگردان خط نگاه ژان گرفت و به ییبو رسید صورت ژان چیزی جز حس انزجار تهوع رو بیان نمی کرد. کارگردان با گیجی پلک زد و هوا رو بویید.
'کسی گوزید؟'
گاد! ژان داشت خودش رو می کشت تا نخنده. همین طور که با صورت خونسرد و لبخند کمرنگی روی صورتش سعی داشت به صحبت های کارگردان گوش بده.
'چطور ممکنه کسی به این زیبایی وجود داشته باشه؟ نکنه فرشته ای چیزیه؟ وجود همچین فرشته ای خلاف قوانین.'
"نظرتون چیه شیائو لائوشی؟ "
"ها؟" وانگ ییبو برو به فاک مرتیکه ! ژان مدام با افکار خاک بر سری پسر کنارش حواسش پرت می شد.
"آمممم....موافقم. باعث افتخاره که تو این پروژه کار کنم. کجا رو باید امضا کنم؟ "
وقتی قرار داد گرفت، درست مثل اکانت سازی شبکه های اجتماعی، تمام اون قوانین و شرایط طولانی رو بدون خوندن امضا کرد و برگه چاپ شده رو به مرد رو به روش داد.
" به نظر رضایت بخشه...ممنونم شیائو لائوشی"
'رضایت بخشه؟ معلوم که رضایت بخش...به شکل لعنت شده ای رضایت بخشه.'
بازم ور ور های رو مخ اون پسره.....استغفرالله..
'لب هاش......شهوت انگیز اند'
ای خداااااا....ژان می خواست بلند بشه و اون پسر رو با یه تاکسی دربست به کلیسا بفرسته.
' بعد ست ، من کنارش روی صندلی استراحت می شینم. با هم کافی می خوریم. وقتی می خواد از جاش بلند بشه به خاطر کار زیاد سرگیجه می گیره و وقتی داره می افته من زود دستم دور کمرش میندازم. اون کلی خجالت کشیده گونه هاش صورتی شده.
بین صورت هامون فقط چند سانت فاصله است. همون موقع من لب های سرخ رنگش رو بین لب هام اسیر می کنم اون از لذت و تعجب می لرزه. '
ژان همون موقع برگشت و به کسی نگاه کرد که نقش مکمل سریال رو داشت اما از اول جلسه داشت یه دیت لعنتی با دوست پسر لعنتی ترش رو تصور می کرد.
" شروع پروژه از هفته دیگه است شیائو لائوشی. شما مشکلی ندارین؟ "
"خیر جناب کارگردان "
' لب هات طعم بهشت می ده. چطوره اون ها رو به من بدی
ژان گه؟'
"وات ده فاک ؟"
ژان متحیر سمت ییبو فریاد زد. اون لعنتی تمام این مدت داشت به ژان فکر می کرد؟ همه اون صحنه های کوفتی قهوه و سر گیجه و بوسه....تو همه اونا ژان تصور کرده بود؟
وات د اکچوال فاک...
"شیائو لائوشی...چیزی شده؟"
اتاق ساکت شده بود و حالا دو نفر دیگه با چشم های بیرون زده بهش خیره شده بودند و فکر می کردند چی داد اون بازیگر ساکت در آورده..
"آه....خب..." ژان تازه فهمید هیچ کس غیر خودش افکار منحرفانه اون بازیگر احمق نمی فهمه. پس اگه الان بلند می شد یه سیلی تو گوش وانگ ییبو می زد همه فکر می کردند خل چلی چیزیه و با پست خصوصی مستقیما به تیمارستان ارسالش می کردند.
"خب راستش به این فکر می کردم هفته دیگه برای شروع فیلم برداری خیلی زوده. "
"باشه مشکلی نیست. دو هفته دیگه"
' این یارو دیوونه است ؟ نکنه دو قطبی چیزیه؟'
ژان لبخند رنگ رو رفته ای زد و سری تکون داد.
^وانگ ییبو به یه قابلمه سیب زمینی پخته قسم، خودم دخلت میارم بی ریخت^
"وانگ لائوشی شما مشکلی با این مسئله ندارین؟ تو کل جلسه چیزی نگفتین. داشتین به چی فکر می کردین؟ "

👾😈Deviant 😈👾Where stories live. Discover now