part 10

258 34 4
                                    


چندین ساعت بود که روبروی هم نشسته بودن و هر کدوم مشغول کار خودش بود . امروز نه جونگکوک شاپ و باز کرده بود نه تهیونگ رفته بود باشگاه . کار جونگکوک تقریبا تموم شده بود ولی وقتی دید تهیونگ توی مانیتور غرق شده ، چیزی نگفت . صفحه دیگه ای باز کرد و مشغول نقاشی شد . تقریبا نیم ساعت گذشته بود که تهیونگ از پشت صندلی بلند شد و به بدنش کِش و قوس داد . به سمت جونگکوک که با دهن باز و چشمای درشت مشغول کار بود قدم برداشت .  سعی کرد تمرکزشو بهم نزنه و آروم کنارش وایساد . وقتی عکس خودشو توی صفحه مانیتور دید تعجب کرد . جونگکوک که تازه متوجه موقعیت شده بود میخواست سیستم و خاموش کنه که تهیونگ مانعش شد :

+ یااا، دارم نگا میکنما ... تو از  اون موقع داری نقاشی منو میکشی؟

جونگکوک که دستپاچه شده بود پشت سرشو خاروند و سعی کرد لرزش صداشو کنترل کنه:

- چیزه... یعنی حوصلم .. سر رفته بود .. توام روبروم بودی ... کشیدمت .
سریع مانیتور و خاموش کرد و از جاش بلند شد . درحالی که داشت سمت تلفن می‌رفت ادامه داد:

- من ، گشنمه ... یعنی می‌خوام یچیزی سفارش بدم . تو چیزی میخوری ؟!

تهیونگ که از لحن جونگکوک و دستپاچه شدنش خندش گرفته بود ، سمت جونگکوک رفت . یه دستشو توی جیب شلوارش کرد و با دست آزاد گوشی و از کوک گرفت و قطعش کرد . با یه نیشخند کنار لبش گفت:

+ باید الان بریم پیش جیمین و یونگی . سر راه یچیز میگیریم . فک کنم یه موضوع دیگه بود که داشتیم راجع بهش حرف می‌زدیم هوم؟

کوک سرشو برگردوند و روبروی تهیونگ وایساد :

- گوشیمو بده زنگ بزنم جیمین

تهیونگ چشاشو ریز کرد و با صدای آروم تر پرسید:

+ چرا اونوقت؟

- که ببینم شام خوردن یا نه

+ خورده باشن ام مهم نیست فردا نهار میتونن بخورنش.

- نمیشه، غذای مونده ضرر داره

+اوه ... ببینین کی داره به یه مربی  باشگاه درباره تغذیه صحیح میگه ... آفرین ... دیگه چیا بلدی ؟

- اینم بلدم که نصف شب نباید آبنبات بخوری دندونات خراب میشه

تهیونگ که از اینکه این همه قضیه آبنبات و یادش بیارن خسته شده بود تقریبا داد زد :

+ اون آبنبات نیست ناموس منهههه چرا نمی‌فهمین شما؟؟؟ اصن تاحالا عاشق شدی؟؟؟ اصن می‌دونی احساس داشتن چیه؟ اصن تاحالا شده یچیزی یا یه کسی و واسه آخرین بار ببینی بدونه اینکه بدونی آخرین بار بوده؟ و بعد از اینکه این حقیقت که دیگه شاید هیچوقت نداشته باشیش و قبول میکنی دقیقا یه نشونه بهت بگه نباید دست از رسیدن بهش بکشی؟! میفهمی چقدر سخته ...؟؟؟!

Stolen LullabyWhere stories live. Discover now