چندین ساعت بود که روبروی هم نشسته بودن و هر کدوم مشغول کار خودش بود . امروز نه جونگکوک شاپ و باز کرده بود نه تهیونگ رفته بود باشگاه . کار جونگکوک تقریبا تموم شده بود ولی وقتی دید تهیونگ توی مانیتور غرق شده ، چیزی نگفت . صفحه دیگه ای باز کرد و مشغول نقاشی شد . تقریبا نیم ساعت گذشته بود که تهیونگ از پشت صندلی بلند شد و به بدنش کِش و قوس داد . به سمت جونگکوک که با دهن باز و چشمای درشت مشغول کار بود قدم برداشت . سعی کرد تمرکزشو بهم نزنه و آروم کنارش وایساد . وقتی عکس خودشو توی صفحه مانیتور دید تعجب کرد . جونگکوک که تازه متوجه موقعیت شده بود میخواست سیستم و خاموش کنه که تهیونگ مانعش شد :+ یااا، دارم نگا میکنما ... تو از اون موقع داری نقاشی منو میکشی؟
جونگکوک که دستپاچه شده بود پشت سرشو خاروند و سعی کرد لرزش صداشو کنترل کنه:
- چیزه... یعنی حوصلم .. سر رفته بود .. توام روبروم بودی ... کشیدمت .
سریع مانیتور و خاموش کرد و از جاش بلند شد . درحالی که داشت سمت تلفن میرفت ادامه داد:- من ، گشنمه ... یعنی میخوام یچیزی سفارش بدم . تو چیزی میخوری ؟!
تهیونگ که از لحن جونگکوک و دستپاچه شدنش خندش گرفته بود ، سمت جونگکوک رفت . یه دستشو توی جیب شلوارش کرد و با دست آزاد گوشی و از کوک گرفت و قطعش کرد . با یه نیشخند کنار لبش گفت:
+ باید الان بریم پیش جیمین و یونگی . سر راه یچیز میگیریم . فک کنم یه موضوع دیگه بود که داشتیم راجع بهش حرف میزدیم هوم؟
کوک سرشو برگردوند و روبروی تهیونگ وایساد :
- گوشیمو بده زنگ بزنم جیمین
تهیونگ چشاشو ریز کرد و با صدای آروم تر پرسید:
+ چرا اونوقت؟
- که ببینم شام خوردن یا نه
+ خورده باشن ام مهم نیست فردا نهار میتونن بخورنش.
- نمیشه، غذای مونده ضرر داره
+اوه ... ببینین کی داره به یه مربی باشگاه درباره تغذیه صحیح میگه ... آفرین ... دیگه چیا بلدی ؟
- اینم بلدم که نصف شب نباید آبنبات بخوری دندونات خراب میشه
تهیونگ که از اینکه این همه قضیه آبنبات و یادش بیارن خسته شده بود تقریبا داد زد :
+ اون آبنبات نیست ناموس منهههه چرا نمیفهمین شما؟؟؟ اصن تاحالا عاشق شدی؟؟؟ اصن میدونی احساس داشتن چیه؟ اصن تاحالا شده یچیزی یا یه کسی و واسه آخرین بار ببینی بدونه اینکه بدونی آخرین بار بوده؟ و بعد از اینکه این حقیقت که دیگه شاید هیچوقت نداشته باشیش و قبول میکنی دقیقا یه نشونه بهت بگه نباید دست از رسیدن بهش بکشی؟! میفهمی چقدر سخته ...؟؟؟!

YOU ARE READING
Stolen Lullaby
FanfictionFic: stolen lullaby Genre : action, mystery,romance,smut Couple: vkook , yoonmin توضیح داستان: کیم تهیونگ، افسر پلیسی که ده سال خودشو مربی باشگاه ورزشی معرفی کرده بود . اون برگشته تا انتقام خون پدر و مادرش و بگیره ، انتقام خوشبختی که ازش دزدیده ب...