Chapter 3 : First Kiss

759 145 41
                                    

❬ ➵ Baekhyun' POV ❭

در اتاقمو باز کردم و متوجه‌ی مامانم شدم که در حال مرتب کردن اتاقم بود! چرا مجبورم میکنه هر بار بهش یادآوری که اینکارو نکنه..!

_آآآ..

دست به کمر ایستاد و ابرو بالا انداخت "اوه و اینم از پسرکم! سلام عزیزم..ببینم اون ماشین مشکیه کی بود که تو رو رسوند؟"

فکرکنم بازم میخواد ازم بازجویی کنه!

‌لبامو یه گوشه جمع کردم و گفتم "یه دوست!"

"یه دوست؟"

_اوهوم..دیشب دیدمش و امروز باهاش آشنا شدم!

"من میشناسمش؟"

چرا فکرمیکنه باید همه‌ی دوستامو بشناسه حتما؟

با پوزخند شونه بالا انداختم و گفتم "نه مامی، بالاخره یکی پیدا شد که تو نشناسیش!"

دست به سینه ایستاد و پرسید "اون چجوریه؟"

مثل اینکه فضولیاش شروع شد..

دستمو بی جهت توی هوا تکون دادم و گفتم "پسر خوبیه مامان.."

چند لحظه فکرکرد و دوباره گفت "مثل لوهان و یا...فلیکس؟"

تو دلم به حرفش خندیدم. اون واقعاً فکرمیکنه اون دوتا عقلشون کامل باشه؟ به نظر خودم که دوتا دیوونه واسه خل شدنم کافی باشه..!

_نه! اون دوتا که..آم یکم خل میزنن!

"کنجکاو شدم ببینمش! باید حتما یه روز این پسر رو بهم نشون بدی!"

با خنده ی آرومی دستمو کنار گردنم کشیدم و گفتم "فردا میاد دنبالم بریم تمرین..اگه خوش شانس باشی میتونی ببینیش!"

"خوبه!..حالا دیگه بخواب، شب بخیر"

_شب بخیر.

بیرون رفت و به محض بسته شدن در یه نفس عمیق کشیدم و دوباره اتاق رو بهم ریختم. این یه واقعیته..من شلختگی رو دوست دارم!..لباسهامو هم درآوردم و درست انداختم همون جاهایی که تازه مرتبشون کرده بود!

_حالا شد!

دنبال شلوار راحتیم گشتم و در آخر از زیر همه لباسا کشیدمش بیرونننن!!..بله! این نتیجه ی دخالت و مرتب کردن مادرانه‌ست!

پوشیدمش و روی تخت دراز کشیدم. با مرور اتفاقات امروز، لبخندی گوشه‌ی لبم نشست و نگاهمو به سقف دوختم..تو فکر فرو رفتم و با خودم حرف میزدم تا اینکه..

"دوباره تو!..آه اصلاً میدونی چیه چان؟ من میخوام از این بیشتر بهم بشی نزدیک تر! ی‍..یا اصلا نباشی که ازت همچین چیزی بخوام! میتونی؟ چون..از فکر من‍ـ-"

وات د...! من داشتم چی با خودم میگفتم؟

با دستام صورتمو پوشوندم و زیر لب گفتم "بسه! بسههه! فکرکردن فایده نداره..قطعاً دیگه پریده مغزم!"

Midnight (Chanbaek Ver.) S1Donde viven las historias. Descúbrelo ahora