زیر لب گفت
"خوشحال شدم که جای اشتباهی اومدم حداقلش میتونم حالا راحتتر فک کنم که ارزشی براش نداشتم "
"نیومده کجا؟"
پیچیدن دستی دور کمرشو حس کرد نفس داغ یونگی به گردنش میخورد و پوستشو قلقلک میداد
"ولم کن"
"حسابش از دستم در رفته که این دو روز چند بار بهم گفتی ولت کنم"
دستای یونگی رو از دور کمرش باز کرد و گفت
"شاید باید یاد بگیری از چیزی که برای تو نیست دست برداری"
کمرشو محکم بین دستاش گرفت و به خودش چسبوندتش
"تو تا ابد مال منی، چیزی بود که خودت با اومدنت سمت من انتخاب کردی"
"همه تو زندگیشون اشتباه میکنن"
فک تهیونگ رو بین انگشتاش گرفت و با حرص فشار داد
"خودم زبونتو کوتاه میکنم سوییتی"
مچ دست یونگی رو گرفت و دستشو از صورتش جدا کرد
"چرا دست از سر زندگیم بر نمیداری؟ نمیتونی ببینی بدون تو خوبم؟"
"نمیتونم ببینم بدون من باشی"
"ولی دوسال بودم و تو نبودی"
"اون انتخاب تو بود"
"من؟! مطمئنی؟! خودت میدونی چقدر اون زمان نیاز داشتم پیشم باشی"
"اره انتخاب تو"
"اوردیم اینجا که این چرت و پرتا رو تحویلم بدی؟"
"اگه شمشیرتو قلاف کنی بهت میگم چیشد"
"بگو گوش میدم"
"بشین سرجات"
با دیدن کاناپه ای که هنوز گوشه اون خرابه بود خاطراتی که تو اون مکان داشتن جلوی چشماش نقش بست، پیش می اومد که حتی چند روزی رو اونجا بمونن و کسی ازشون خبر نداشته باشه، خرابه ای که انگار ته دنیا بود کسی اونجا نمی اومد جز خودشون اما تمیز بود
"من تمیز کردش کردم کسی اینجا نیومده"
خودشو رو کاناپه پرت کرد و چشماشو از ارامش خرابه مورد علاقش بست
یونگی سرشو رو پاش گذاشت و دراز کشید راحتی که میخواست رو پیدا کرده بود اما هنوز یه چیزی کم بود دست تهیونگ رو روی سرش گذاشتمنظور یونگی رو فهمیده بود اما حرکتی به دستش نمیداد
دست تهیونگ رو روی موهاش حرکت داد و منتظر نگاهش کرد
پفی کشید و دستشو لای موهاش فرو برد و مشغول نوازششون شد"دلم برا خودمون تنگ شده بود"
"خودت ترجیح دادی اطرافم نباشی"
YOU ARE READING
𝐒𝐎𝐌𝐄𝐎𝐍𝐄 𝐓𝐎 𝐋𝐎𝐕𝐄
Romance𝐌𝐔𝐋𝐓𝐈𝐒𝐇𝐎𝐓 𝐅𝐈𝐂 : 𝐒𝐎𝐌𝐄𝐎𝐍𝐄 𝐓𝐎 𝐋𝐎𝐕𝐄 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 : 𝐘𝐎𝐎𝐍𝐓𝐀𝐄 𝐆𝐄𝐍𝐑𝐄 : 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍𝐂𝐄 - 𝐀𝐍𝐆𝐒𝐓 "داری ازم میخوای برم؟" "بخوام بری میری؟" "نمیخوام برم، من بدون تو نمیتونم" "یه بار تونستی پس بازم میتونی"