⁴⁸

787 173 25
                                    

"کوک"
"میشه بگی دقیقا این همه مدت چیکار میکردی؟"
"این همه مدت؟منظورت این سه چهار روزه؟"
"بله ته! منظورم همین سه چهار سالیه که غیبت زده!"
"کوک نمیدونم چی شده. اما جم آوری خرت و پرتای خونه ام و چیدنشون یکم زیادی طول کشید.چیزی نشده که"
"میدونی چیه؟ حالا که فکرشو میکنم تو اونقدراهم وسایلات زیاد نیست که چند روز طول بکشه!"
"بارون شدیدی میادا.. "
"تهیونگ!!"
"اوه باشه.. راستشو بخای خیلی چیزا بود که باید در موردشون فکر میکردم..یکم وقت لازم داشتم!"
"اها. فکر کنم یکم زیادی نگران و عصبی شدم، خب.. ما فقط دوستیم"
"شاید"
"شا.. شاید؟ یعنی نیستیم؟؟"
"ببین کوک.. این چند روزه خیلی فکر کردم. من..فقط به دخترا گرایش ندارم!"
"اوه. تا تهشو خوندم. باشه مشکلی نیست دیگه بغلت نمیکنم تا حس بدی بهت دست نده.. پس به پسرا گرایش داری؟"
"هم اره.. هم نه!"
"هان؟"
"امتحان کردم..من بایسکشوال نیستم. شاید مسخره بنظر بیاد.. اما من کوککشوالم!!"
"یعنی چی؟"
"یعنی فقط به تو گرایش دارم کوکی! فقط به تو"
"اما.. اما ما دوستیم!"
"اینطور بهترم هست!همو میشناسیم! حالا کوک.. با شناختی که از من داری.. باهام قرار میزاری؟"
"نه!!"
خب.. این کل خوابی بود که دیشب دیدم، نمیخواستم عجیب ترین خواب عمرمو فراموش کنم!
انگشتام شکست.

---
2021December23

𝘬𝘰𝘰𝘬 𝘋𝘪𝘢𝘳𝘺 •vkook•Where stories live. Discover now