🌛Part 5🌜

244 102 39
                                    

پانزده جولای 2020

دومین هفته ایه که اینجام تو پارک جنگلی. با ماشین خودم اومدم و تکیه داده بهش در انتظار معشوقه قلابیمم. موتورش رو که میبینم لبخند میزنم و ماسکم رو پایین میکشم.

مثل همیشه پر انرژی و خندونه. به سمت ماشینم میرم و از داخل یخچال کوچیکی که عقب ماشین تعبیه شده دوتا بستنی ای که تو راه خریده بودم رو بیرون میارم.

یکی از بستنی ها رو بهش میدم و همراه هم تو سکوت به سمت آبشار یا مقصد قراردادی غیر رسمیمون حرکت میکنیم.

حرفامون عادیه و چیز خاصی رخ نمیده. خوش صحبته و گاهی متوجه میشم که صورتش جمع میشه. گمونم درد داره اما دوست نداره کسی بفهمه پس چیزی نمیگم.

بعد از پارک به خواست من میریم موتورسواری و بعد هم کنار یه دکه خیابونی یه چیزی میخوریم. بیشتر شبیه دوتا دوستیم و اینطوری بهم حس بهتری میده. اون سوال میکنه و من جواب میدم، من سوال میکنم و اون جواب میده. روزمون همینقدر ساده تموم میشه و من با دوست پسر قلابیم تا هفته بعد همین روز خداحافظی میکنم.

-------------------------------------------------------

بیست و دوم جولای 2020

سومین قرار و سومین چهارشنبه از وعده چهارشنبه هامون. گفتگوهامون راحتتر شده و بیشتر میخندیم. لاغرتر شده و فواصل بین درداش کمتر. باکس غذایی که آوردم رو با احتیاط میخوره و خیلی از چیزای داخلش رو دست نمیزنه.

با هم روی چمن های سبز کنار آبشار دراز میکشیم و اجازه میدیم صورتامون با نور مستقیم آفتاب تماس پیدا کنه. وقتی هردومون تصمیم به سکوت میگیریم هیچ صدایی جز آبشار به گوش نمیرسه و این آرامش رو دوست دارم.

-------------------------------------------------------

بیست و نهم جولای 2020

هوا از همیشه گرمتره. وقتی به پارک میرسه چهره اش خسته ست. متوجه میشم که شب قبل نتونسته خوب بخوابه اما برای نزدن زیر قولش با وجود خستگی میاد. بهش میگم فقط میتونست تماس بگیره و کنسل کنه اما لبخند میزنه. دوباره حرفای تکراریشو به زبون میاره. اون دوست نداره چیزی رو از دست بده.

همه چیز دنیا بعد از چندمین بار تکراری میشه اما هنوزم اون پارک جنگلی و پارک چانیول تازگی داشتن. وقتی به آبشار میرسیم دوباره ازش میخوام که دراز بکشیم. مجبورش میکنم به سمتم بچرخه و چشماشو ببنده.

اولش ممانعت میکنه اما بالاخره راضیش میکنم و طولی نمیکشه که نفس هاش منظم میشه. لبخند میزنم. آرامش چهره اش رو دوست دارم. اخم ریزی بین دو ابروشه. آروم روی موهاش دست میکشم. به نرمی ابریشمه. رنگش مشکی خالصه و پرپشته. از لمسشون لذت میبرم و وقتی میبینم خوابش سنگینه کارم رو تکرار میکنم.

𝐓𝐇𝐄 𝐌𝐎𝐎𝐍 [Completed]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant