دیدگاه تهیونگ:
کلاس ورزش رو با گفتن این که حالم خوب نیست پیچوندم. سنسی هیچی راجبش
نگفت و کلاس رو با بقیه کاراموزا ادامه داد. و اون موقع بود که حتی بیشتر
ناراحت شدم. یجورایی حس میکردم هیچی ارزش ندارم تو چشم سنسی.
جیمینی و بقیه برگشتن خوابگاه.خوابگاه ما توی همون محوطه ای بود که
ساختمون high BH بود. در واقع شنیده بودم استاد ها همونجایی میمونن که
کلاسای تمرینمون هست. جیمینی واقعا یه فرشتس. سعی میکرد حالمو با گفتن و
قول دادن اینکه تو شنبه اینده میبرتم خرید و غذا بیرون خوشحال کنه.
پنجشنبه جمعه به سرعت گذشت و من توی ردیف دوم کنار نامجون هیونگ
میشستم و هوسوک هیونگ کنار یونگی هیونگ میشست این دوروز.
این دو روز حتی ارتباط چشمی هم با سوکجین سنسی نداشتم ولی اون بهم نگاه
میکرد طبق اون چیزایی که جیمینی میگفت.
حمعه, قبل اینکه کلاس تموم بشه, رفتم سمت میز سنسی با اپلیکیشن تا درخواست
یه هفته مرخصی بکنم از اونجایی که همین االنشم بلیطامو گرفته بودم.
اجازه رو داد و بهم نگاه کرد " حتما از دوستات جزوه رو بگیر" اروم گفت.
به معنای باشه سر تکون دادم و بدون اینکه حتی تشکر بکنم رفتم.
شنبه ام رو با جیمینی خوب گذروندم. همونطور که قول داده بود منو برد خرید و
ناهار خوردیم.ازش ممنون بودم چونکه اون برنامه فیلم دیدن با جونگکوک رو ول کرد تا با من
وقت بگذرونه.
داشتیم هروکر میکردیم که خشکمون زد وقتی سولبین و سوکجین سنسی رو
جلومون فیس تو فیس دیدیم. سولبین جادوگر پوزخند زد و دستاشو دور بازو
سوکجین سنسی پیچید و رفتن. سوکجین سنسی بنظر خجالت زده بود. شاید چون
ما, دانش اموزاش مچشو با سولبین گرفتیم. به هرحال, من که اهمیت نمیدم...شاید
میدم...یه کوچولو...
شنبه صبح شهر رو ترک کردم. پدر مادرم دنبالم تا ایسگاه اومده بودن به دلایل نامعلومی. رو شونه های مامانم از پا افتادم و گریه کردم. عصر, داستان عشق یه طرفه ام رو به پدرم گفتم , درحالی که اون حتی یه کلمه هم راجبش نگفت ولی
نقش یه شنونده مشتاق رو بازی میکرد زمانی که من داشتم احساساتم به سوکجین
سنسی رو بروز میدادم...کسی که مَرده.
با یونتان بازی کردم, دستپخت مامانم رو خوردم, با پدرم تلوزیون تماشا کردم.
احساس بهتری داشتم...خانواده ام بهم اهمیت میدادن. منو دوست داشتن...احساس
بهتری داشتم که میتونم سوکجین سنسی رو کامل فراموش کنم... سعی کردم
روحیه امو با گفتن اینکه این فقط مشکل دو ماه و خورده ایه تقویت کنم. برنامه
تحصیلی تموم میشد و سنسی میرف...
سنسی....میرفت؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
-🅂🄴🄾🄺🄹🄸🄽 🅂🄴🄽🅂🄴🄸"🄿🄴🅁 🅃🅁🄰🄽🅂🄻🄰🅃🄴"
Fanficترجمه شده کاپل: تهجین( جین تاپ) کوکمین ژانر : اسمات رمنس مدرسه ای خلاصه : بنگ شی هیوک, مدیر یک مدرسه ایدل به اسم BH سه معلم با تحصیلات عالی به نام کیم سوکجین , لی جه هوان و ان سولبین استخدام میکنه تا به کاراموزاش اموزش کامل رو بدن. چی میشه اگه دا...