pt.10

470 55 47
                                    

هه ههههه هههههه ببخشید:)) میدونم خیلی میگذره که اپ نکردم واقعا معذرت میخوام و اینکه‌
میدونم یادتون‌ رفته سو پارت قبل یه تیکه اخرشو بخونین یادتون بیاد:))
بازم ببخشید دوستون دارم:)♡
_______________________
جنی/     هوسوک^      لویی£        لیا~      صندوق دار*       ادم اضافه "
____________________________

ادامه فلش بک...

/ ممنون خسته نباشید اقای دکتر

هوسوک لبخندی بهش زد و سری تکون داد

^ همچنین.. بیشتر مراقب خودت‌ باش
/ ب-باشه فردا میبینمتون خدافظ

هوسوک خدافظ ارومی گفت و جنی از صندلی بلند شد و سمته در رفت و بعد از لبخندی به هوسوک رفت بیرون و با دیدن لیا لبخندی بهش زد و اروم براش خم شد که لیا چشمی چرخوند و بدون توجه بهش رفت داخل هوسوک

^ لیا؟ اینجا چیکار میکنی؟
~ دوست نداری اینجا باشم میتونم برم
^ یااا لیا مگه میشه دوست نداشته باشم بشین

لیا خنده ای کرد و عینکشو برداشت و رو صندلی رو به روی میز هوسوک نشست

^ چیزی میخوری؟
~ قهوه
^ اوکی

گفت و تلفنشو برداشت و یه عدد و زد و دو تا قهوه سفارش داد و دوباره تلفنو سره جاش برگردوند و لبخندی به لیا زد

^ چیز و هماهنگ کردی دیگه؟
~ اره لویی جلویه دره جنی میره دنبالش کنه
^ اه واقعا نیاز به این کارا بود؟

هوسوک نگران‌گفت ک لیا سری تکون داد و بعد از چند دقیقه قهوه هاشون اومد
.
.
.

بعد از اینکه از مطب اومد بیرون با یاداوری حرف هوسوک که بهش گفته بود
"بیشتر مراقب خودت باش"
لبخندی زد و با حس گشنگی اخمی کرد و چشم غره ای به معدش رفت و با دیدن تاکسی ای که داره میاد دستشو دراز کرد و با وایستادن تاکسی کنارش سوار شد
بعد از چند دقیقه با رسیدن به کافه ای کرایرو حساب کرد و پیاده شد و رفت داخل و سمته صندوق رفت تا سفارش بده

* سلام خوش اومدین بفرمایید؟
/ سلام ممنون یه شیک شکلات با کیک توت فرنگی
* بفرمایید بشینید چند دقیقه دیگه حاظر میشه
/ باشه ممنون

با لبخند گفت و سمته میز دو نفر ای که کنار پنجره بود رفت و نشست و گوشیش و از تو‌ کیف در اورد و مشغول چت کردن با دوستش شد
با شنیدن داد و بیداد سمته صندوق برگشت

* اقا ما اینکارو نمی کنیم
£ پولشو بهت میدم
* اقا خواهش میکنم بفرمائید بیرون دنبال شر نیستم
£ هر چی شد من اوکیش میکنم
* ب-باشه ولی پولشم باید بدی
£ هر چقد بخوای

با نفهمیدن بحثشون شونه ای بالا انداخت بیخیال شد و دوباره نکاهشو به گوشیش داد و با قرار گرفتن شیک شکلات و کیکش رو میز سرشو بالا اورد تشکری از گارسون کرد و دستشو سمته شیک برد و برش داشت و قورتی که ازش خورد دوباره رو میز برش گردوند

Lovely cafe♡Where stories live. Discover now