یه هفته از اون ماجرا گذشته بود و جونگکوک حالش داشت بهتر میشد و سره روز پنجم بهوش اومده بود و قرار بود فردا مرخص شه
ولی هیچکدوم از اتفاقایی که براش افتاده بودن کوچیک ترین اهمیتی براش نداشتن فقد ذهنش درگیر یچیز بود
ینفر، ینفره خاص
کسی که عاشقش بود
یعنی تو این یه..
با دستی که رو شونش قرار گرفت از فکر بیرون اومد و به صاحب دست نگاه کرد÷ چیه تو فکری؟ چیزی شده؟
_ نه فقد... بیخیال
÷ جونگکوک تو دو روز بهوش اومدی و یکسره تو خودتی چیزی شده بهم بگوجونگکوک لبخندی به یونگی زد و سرش و تکون داد و سرشو به بالش تکیه داد و از پنجره بیرون نگاه کرد
و با خودش زمزمه کرد_ حتی تو دلت تنگ نشده باشه من نمیتونم تحمل کنم نبینمت لنتی
( امروز کلا تو فازه لنتی ای نازی؟ ادامرو بخونین میفهمین چی میگم^^ )
_________________________________________یه هفته از روزی که جونگکوک اونجوری گزاشته بود رفته بود میگذشت و تهیونگ هر روز با امید اومدنش میرفت سره کار ولی خبری ازش نبود
ساعت و نگاه کرد و مثل هر روز ساعت ۶ رفت بیرون و به صندلی خالی جونگکوک نگاه کرد و بغز کرد
جنی متوجش شده بود ولی بروش نمیاورد
جنی به قیافش میخورد ادم بی احساسی باشه ولی نبود... اصلا نبود
تهیونگ با بغزی که گلوشو سفت چسبیده بود میخواست برگرده اشپزخونه که جنی دستش کشید و انداختش تو بغل خودش
تهیونگ بغزش شکست و گزاشت لباسه جنی خیس شه
( در ایت حد اشکاش زیاد بودن ینی؟ وای ابه بدنش کم نشه😂😐 )/ هیش اروم باش... اروم باش برمیگرده
+ چرا نمیاد؟ دلم براش تنگ شده هقجنی نگاهی به یکی از گارسونا انداخت و بهش فهموند بیاد اینجا وایسه تا میره تهیونگ و اروم کنه اونم سری تکون داد
جنی تهیونگ و سمته اشپزخونه برد و رو صندلی ای نشوندش و جلو پاش زانو زد/ تهیونگ گریه نکن
+ یه هفتس منتظرشمممم هق چرا نمیاد؟جین که اینارو دیده بود هنگ کرده بود به خودش اومد و سمته تهیونگ و جنی رفت
٪ چی شده؟ چرا گریه میکنی؟
/ بعدا بهت میگم
+ هق جنی حالش.. حالش هق که خوبه مگه نه؟تهیونگ همینطور که سعی میکرد هق هقاشو و گریش و نگهداره نگران گفت و به جنی نگاه کرد
/ ا-اره
٪ میشه جریان و بهم بگین؟جنی عصبی نفسشو فوت کرد و بلند شد و رو به روی جین وایستاد و تو صورتش داد زد
/ اونی که هر روز میومد شیر موز میخورد و یادته؟ تهیونگ عاشقشه
٪ چ-چی؟
/ همین که شنیدی حالا میشه ارومش کنی؟
٪ تهیونگ شاید فقد.. فقد نمیدونم از سئول رفت... گوه خوردمهموز حرفش تموم نشده بود که گریه تهیونگ شدت گرفت و جین و به گوه خوردن انداخت
× های گای... ته- تهیونگ؟
YOU ARE READING
Lovely cafe♡
Terrorمدیر عامل شرکت سونی عاشق یه گارسون توکافه میشه و دو ماه هر روز به اونجا میره چی میشه اگه به خاطره یه سوئه تفاهم عصبی بشه و دیگه برنگرده؟ یا برگرده ولی با کلی مشکلات؟ _________ سلام من اسمم نازنینه و این سومین فیکمه امیدوارم خوشتون بیاد من از...