پارت21

1.8K 270 26
                                    

×میخوام بکشمش
÷خب بکش
تهیونگ چشمی بالا انداخت
×دارم راجب هیچول صحبت میکنم
÷خب چیکارکنم
تهیونگ با کلافگی گوشی و ازدست جین کش رفت که صدای غرغراش بلندشد
÷هی گوشیمو بده
تهیونگ باچشمای درشت شده به صفحه چت هیونگش نگاه کرد
×توبا نامجون سکس چت میکنی؟
جین با اخم وحشتناکی دستشو درازکرد
÷کیم فاکینگ تهیونگ بهتره همین الان گوشیمو بدی وگرنه همسرو پسرت یتیم میشن
با خونسردی گوشیو دستش داد
×پسرم کجا بود
÷همون تپلی که جیمین پیداش کرد
×اون پسر من نیست
جین اداشو درآورد
÷اون پسر من نیست میدونی جیمین اینو بشنوه پارت میکنه؟تو که بچه دوست داشتی
باجدیت ازجاش بلندشد وباچشمای قرمز رنگش چشم غره ای به جین رفت ،آب دهنشو ترسیده قورت داد با اینکه جین برادر بزرگتر بود ولی وقتی این روی ترسناک و خشنشو میدید به خودش میلرزید
÷چ...چرا این جوری نگام میکنی ؟
×افرادو جمع کن میخوام فردا شب کلکشو بکنم
جین دستی به موهاش کشید
÷مگه ردشو زدی؟فک کردم ازکشور خارج شد
پوزخندی زدو اسلحشو روی میز کوبید
×اون میخواد مارو گول بزنه ،دیشب دوربینارو چک کردم
جین بادقت بیشتری به حرفاش گوش داد
×هرزش اینجا بود ولی وقتی دید من همراه جیمین اومدم دمشو گذاشت رو کولش در رفت
÷حتما میخواست دوباره خودشو بچسبونه بهت
×شانس آورد در رفت وگرنه به گوه بندش میکردم
تهیونگ همینطورکه حرف میزد متوجه سنگینی روی یکی ازپاهاش شد
متعجب به پایین نگاه کرد
×شتتتتتت
با داد تهیونگ جین ازجاش پرید
÷چرا داد میزنی روانی...هی بچه؟
با دیدن جینجو کنار پای تهیونگ لبخندی زدو دستاشو برای بغل کردنش بازکرد ولی اون کوچولو با غنچه کردن لباش پشت پاهای عضله ای ددیش قایم شد
÷اصلا میدونی هرکسی لیاقت نشستن توی بغل همچین فرشته ی هندسامی نداره
تهیونگ هوفی کشیدوجینجو روبغل کرد
×فک کنم بخاطراینه که پسرخودمه مگه نه؟
جینجو لبخندی زدو سرشو توگردن پراز تتوی تهیونگ مخفی کرد
خیلی طول نکشید که لبخند تهیونگ با دیدن پوزخند هیونگش محو شد
×چیه؟
÷نه هیچی اتفاقا تو پسرت خیلی بهم میاین
سرشو با تاسف تکون داد ،جینجو رو دم در گذاشت و یکی نسبتا آروم زد روی پوشکش
×پیشته برو بیرون پیش مامانت من اینجا کار دارم
^دد
×قبلا گفتم من ددیت نیستم کله پوکی؟
÷این بچه عقلش از توبیشتره
جین داد زدو صدای خنده های یونیکورنیش بلندشد
تهیونگ بعداینکه اون کوچولو رو ازاتاقش بیرون کرد ودروبست
جینجو با اخم با کمک در بلند شد وروی نوک انگشتای پاش ایستاد تا درو باز کنه ولی قدش نمیرسید پس دوباره روی زمین نشست و به در کوبید
^دد ...ته ته بد ژینژو اینجا دلو باز تن(روی ته ته بد جینجو اینجاست دروبازکن)
چند بار دیگه به درکوبید که صدای تهیونگ بلندشد
×بچه برو پی کارت داری میری رومخم
با داد تهیونگ اشک توچشماش جمع شدو هقی زد ولی خیلی زود تو آغوش گرمی فرو رفت
+عسلم چرا گریه میکنی؟
جینجو هق دیگه ای زدو به در اتاق اشاره کرد
^دد بد...هیق...ژینژو بیلون تلد(روی بد ژینژو رواز اتاق بیرون کرد)
جیمین پوزخندی زد
+عع کیم تهیونگ انقدر پررو شده پسرشو بیرون میکنه؟وایسا میدونم باهاش چیکار کنم
جینجو رو همونجا گذاشت وبهش گفت اینجا بشینه تا برگرده

⛓mistake⛓Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz