part 2

4.3K 175 20
                                    

روی تخت لم داده بود و با نیشخند به جیمینی که پریشون  توی گوشیش دنبال عکسا میگشت نگاه میکرد
جیمین زیر لب زمزمه میکرد :یعنی چی...وات  د فاک...مگه میشه؟.. امکان نداره....
هوسوک نگاهشو از جیمین گرفت و جلو آیینه وایساد و مشغول مرتب کردن موهاش شد
درهمون حین گفت:نگرد بچه جون...چیزی پیدا نمیکنی
جیمین با اخم نگاهش کرد:تو چی میگی رو مخ من؟
هوسوک کلاه کپشو رو سرش گذاشت و برگشت سمتش : عکسارو میگم ..دنبالشون نگرد حتی یدونه نسخه هم ازش پیدا نمیکنی
جیمین اب دهنشو قورت داد و با همون اخم گفت:چجوری پاکشون کردی؟
هوسوک لپشو کشید:فکر کردی فقط خودت ادم داری فوکولی
جیمین سرشو عقب کشید و سعی کرد ارامششو حفظ کنه تا استرسش معلوم نشه: اولا دستتو بکش ...دوما من از اون عکسا و فیلما تو چند تا فلش دیگم داری پس فکر نکن از دستم در رفتی
هوسوک تو گلو خندید:اشتب زدی بچه .... حتی اون موقع که برای بیشتر لیسیده شدن ورودیت صدای نالت بالاتر میرفت توی مشت من بودی
سمت در رفت و با تمسخر ادامه داد:بگرد بگرد تا پیدا کنی
بعد از خارج شدن هوسوک خودشو رو تخت پرت کرد اون فقط با تهدید هوسوک به این حال افتاده بود؟
دستشو رو قلبش گذاشت و سعی کرد نفساشو منظم کنه ولی استرسش رسما به عقلش قلبه کرده بود تپش قلب شدید داشت و بدنش عرق کرده بود اونم بخاطر حرفی که ازش مطمئن نبود
جیمین عکس و فیلمارو توی چندتا فلش مختلف ریخته بود که توی اتاق نبودن حتی توی مدرسم نبودن پس هوسوک چجوری بهشون دسترسی پیدا کرده بود؟
اما اگه هوسوک دسترسی پیدا کرده بود........
یعنی جیمین هرچی زودتر باید مدرسه رو ترک میکرد و یه مدت جلو چشم هوسوک پیداش نمیشد چون به هوسوکی که ۴ شب پیش یا چشمای به خون نشسته به جیمینی که درحال لذت بردن بود نگاه میکرد، هرکاری بر میومد
...........................................................................
جیمین چمدونشو بلند کرد و بدون هیچ سر و صدایی به سمت ماشینی که از قبل هماهنگ کرده بود رفت قصد داشت بدون خبر دادن به کسی برای مدتی از مدرسه بره

از مدرسه خارج شد و چمدونشو توی صندق ماشین گذاشت و سریع سوار ماشین شد
وقتی سوار ماشین شد درارو قفل کرد و نفس راحتی کشید سرشو بالا گرفت تا به راننده بگه اجازه داره حرکت کنه اما با دیدن راننده تو جاش خشک شد
واقعا؟ بله واقعا اون با پای خودش به آغوش شیطان رفته بود

چند دقیقه ای گذشته بود و جیمین درحال جنگ با خودش بود تا ترسشو کنترل کنه و به مسیری که هوسوک طی میکرد نگاه میکرد و  توی این زمان هوسوک با پوزخند از توی آیینه نگاهش میکرد
جیمین بالاخره سکوت بینشون و شکست و اب دهنشو قورت داد و با ترس گفت:ببین ...من...هنوز عکسارو...دارما...فکر نکن...همه چی..تموم شده...
هوسوک:اها
جیمین: ب...بزار..برم
هوسوک ریلکس گفت:حیفه این همه راه اومدیم
جیمین:من...من عکسارو...پاک میکنم....فراموشش میکنیم....هوم؟...انگار..هیچی....نشده....
هوسوک با لبخند نگاش کرد:تو چرا اینقدر ترسیدی بچه؟هوم؟من که هنوز کاری نکردم
جیمین:هنوز؟
هوسوک جوابی نداد و به راهش ادامه داد
جیمین گوشیشو دراورد و شماره پلیس و گرفت: عاح این جنگل فاکی هیچوقت آنتن نمیده
هوسوک با تمسخر خندید:تلاشات واقعا ستودنیه
جیمین یا حرص جیغ زد:چه غلطی میخوای بکنی ها؟؟؟هر کاری بکنی ده برابر بدترشو سرت در میارم ...اصلا تقصیر منه اون روز کونیت نکردم مرتیکه عوضی
هوسوک نیشخندی زد و گفت:اوهوم....باید همون موقع که فکر میکردی قدرت دستته کارتو میکردی
جیمین بدون اینکه جوابی بده با استرس به بیرون چشم دوخت و دنبال راه فرار میگشت
اما چی؟
چجوری فرار میکرد؟
درای ماشین قفل بود...اگه تلاشی برای باز کردنش میکرد بی ثمر بود
گوشیش آنتن نمیداد
از طرفی اونا داشتن تو جنگل تاریک به سمت مقصدی که فقط هوسوک مشخص کرده بود میرفتن
یا مثلا کتک کاری میکرد اونم با هوسوک؟درسته جفتشون پسر بودن اما تفاوتای زیادی داشتن یکی از تفاوتاشون هیکلاشون بود
جیمین هیکل کوچولو و ریزه ای داشت و هوسوک درشت و هیکلی بود پس کتک کاری هم بی ثمر بود
اما تموم اختلاف سایزشون دلیل نمیشد که جیمین کاری نکنه و از خودش دفاع نکنه
هوسوک دست تنها بود پس کارش تقریبا راحت تر بود
تو افکار خودش برای دفاع و فرار بود که بای صدای دستی ماشین سرشو بالا اورد و نگاه برج قدیمی که تو دل جنگل بود کرد
ته دلش ریخت و ترس استرس بدی تمام وجودشو گرفت
هوسوک از ماشین پیاده شد و در سمت جیمین و باز کرد و ..........(ادامه در پارت ۳)

...............................

(سلام بچه ها جونم😍🍓
من واقعا عذر میخوام و شرمندم بخاطر این همه وقفه بین پارت ها🙂❤️ولی قول میدم از امشب جبران کنم و تند تند براتون پارت بزارم راجب این وانشات باید بگم که این وانشات ۳ تا پارته و پارت بعدی پارتی که اسمات داره و پارت پایانی هم هست و بعد از گذاشتن پارت ۳ میریم سراغ وانشات بعدی ممنون میشم اگه حمایت کنید و نظرات قشنگتون و بهم بگید چون نظراتتون خیلی برام مهمه 😍🍓❤️✨

فردا منتظر پارت سوم باشید که پر از اتفاقتی جالبه😈🔥
کلی دوستون دارم و شب بخیر😍🍓❤️✨




😈devil and angel 🧚🏻Where stories live. Discover now