جیمین با استرس نگاه هوسوک کرد
جیمین:ه..هوسوکا تو که نمیخوای...کار احمقانه ای بکنی؟
هوسوک با لبخند ترسناکی نگاهش کرد:خودت چی فکر میکنی بچه هوم؟پیاده شو
جیمین اب دهنشو قورت داد :ن..نمیخوام...نمیام
عقب عقب رفت
هوسوک سر تاسفی تکون داد : متاسفم من ادم صبوری نیستم بچه
موهای جیمین و تو مشتش گرفت و کشیدش پایین
جیمین جیغ بلندی زد و برای کمتر شدن دردش دستشو رو دست هوسوک گذاشت و با بغض زمزمه کرد:خودم میام...دردم میاد...وحشی....اییی
هوسوک همینجوری که جیمین و میکشید سمت در برج گفت: اون موقع که بهت میگم عن بازی در میاری الانم ببند دهنتو
وارد برج شد و از پله ها بالا رفت و بدون توجه به گریه ها و چنگایی که جیمین به دستش مینداخت اونو دنبال خودش بالا میکشید
جلو در چوبی بزرگی وایساد و کلید قدیمی رو از جیبش دراورد و قفل و باز کرد
وارد اتاق شد و جیمین رو وسط اتاق پرت کرد
جیمین با برخورد بدنش به زمین سنگی جیغی کشید و دستشو به کمرش گرفت با استرس تو جاش نشست و با چشمای اشکی نگاه دورو بر کرد
دیوارای اتاق از سنگ های بزرگ طوسی و نوک مدادی تشکیل شده بود و اتاق فقط یک پنجره داشت که اونم با پرده قرمز مخمل قدیمی پوشونده شده بود و تنها یک تخت دونفره داخل اتاق بود که از بالاش چندتا کش بلند اویزون بود و یک کمد چوبی قدیمی داخل اتاق بود
هوسوک بعد از اینکه درو قفل کرد سمت جیمین برگشت و با پوزخند ترسناکی که روی لبش بود نزدیکش شد:چیه بچه چرا جفت کردی؟ ترسیدی؟
جیمین با ترس از جاش بلند شد و نگاه هوسوک کرد
با هر قدم که هوسوک بهش نزدیک میشد جیمین یک قدم عقب میرفت
هوسوک با پورخند ترسناکش همینجور که نزدیکش شد گفت:خب توله من فهمیدم تو خیلی هورنی و خب مشخصه تو کف منم هستی پس اوردمت اینجا که کارتو راحت کنم
جیمین با مردمک لرزون به هوسوک نگاه کرد و با صدایی که به زور شنیده میشد زمزمه کرد:میخوای... باهام... چیکار...کنی؟
جیمین با برخوردش به دیوار فهمید که راه فرار نداره چرا که ثانیه ای نگذشت که هوسوک بهش چسبید و کنار گوشش اروم گفت:میخوام چیزیو که میخواستی بهت بدم
زبونشو روی گوش جیمین کشید و ادامه داد:خودمو...
جیمین اب دهنشو قورت داد و با بغض گفت:هوسوکا...دیوونگی نکن... من معذرت میخوام...غلط کردم...
هوسوک تو گلو خندید:دیوونگی؟تو همونی نبودی که چند شب پیش میگفتی من فاکرم و خب دلت میخواست به فاکت بدم...
منم الان دقیقا میخوام همینکارو بکنم می خوام به فاکت بدم
جیمین تند تند سرشو به نشونه منفی تکون داد:نه...نه...تونمیتونی اینکارو بکنی... حاضرم هرکاری برام کردی و دوبرابرشو انجام بدم...ولی...ولی نمیتونم باهات بخوابم ...لطفا...
هوسوک هومی کشید:اشتباه نکن اینا همش بچه بازیه من میخوام برم سر اصل مطلب
جیمین نفس گرفت تا حرف بزنه اما نفسش قطع شد زمانی مه هوسوک جیمین و روی تخت انداخت و روش قرار گرفت
جیمین گوله گوله اشک میریخت و ملتمسانه نگاه هوسوک میکرد
هوسوک بدون توجه به نگاه و اشکای جیمین دستاشو به دست بندایی که از بالا تخت اویزون بود بست
جیمین با گریه ناله کرد:هوسوکا...تو..
با قرار گرفتن انگشت هوسوک رو لبش سکوت کرد و چشمای خیسشو به هوسوک داد
هوسوک لبخند کجی زد:اینقدر تقلا نکن بچه..من کارمو میکنم الانم دهنتو ببند و سعی کن فقط برا ناله ازش استفاده کنی چون اگه لذت نبرم تا هرموقع که بهم لذت بدی میکنمت
جیمین سرشو عقب کشید و با حرص داد زد:تو...تو یه دیوونه ای..
هوسوک بلند خندید: تازه فهمیدی؟
با تموم شدن حرفش از جاش بلند شد و پاهای جیمینو بست
یه سمت کمد رفت و درشو باز کرد و رو به روش وایساد
جیمین سرشو بلند کرد و با دیدن وسایل بی دی اس ام اروم زمزمه کرد:بدبخت شدم....
هوسوک قیچی رو برداشت و سمت جیمین رفت
لباساشو تو تنش قیچی کرد و با پوزخند نگاه بدن برهنش کرد
جیمین دوباره با گریه شروع به التماس کرد و خودشو تکون میداد
هوسوک بی توجه سکت وسایلش رفت و گفت:هیس.. انرژیتو نگه دار نیازت میشه
شلاق تک رشته ایشو برداشت و سمت جیمین رفت
جیمین با دیدن شلاق تو دست هوسوک چشماش گرد شد :نه...نه.. لطفا
هوسوک همینجور که جیمین و یه حالت داگ استایل دز میورد گفت:میدونی خوبی این دست بندا چیه جیمین شی؟اینکه اینا کشیه و من یه هر حالتی بخوام درت میارم و این برات خیلی خوبه میدونی چرا؟ چون...
اسپنک محکمی بهش زد و جیمین از درد جیغی زد
ادامه داد:تو خیلی هورنی مطمئنم برات خیلی لذت بخشه
جیمین با هق هق گفت:فقط...فقط...بگو چیکار کنم این کاراتو تموم کنی...
هوسوک نگاه باسنش کرد و شلاق و بالا برد: ناله کن... میخوام ازت لذت ببرم
ضربه محکمی به ورودیش زد
جیمین جیغ بلندی کشید و از درد یه خودش پیچید
هوسوک پوزخند زد:هیش...من هنوز کاری نکردم
شلاقو بالا برد و ضربه دومو محکم تر زد
جیمین همینجور که از درد ناله میکرد و جیغ میزد ملافه رو تو مشتش میفشرد
هوسوک بعد از پنج ضربه شلاق و کنار انداخت و با لذت به ورودی جیمین که سرخ شده بود و منقبض و منسبط میشد نگاه میکرد
جیمین بی حال روی تخت افتاده بود و فقط صدای هق هقش به گوش میرسید
هوسوک موهاشو نوازش کرد:پاشو بچه... تازه میخوام لذتی که میخواستیو بهت بدم
جیمین با هق هق زمزمه کرد :ادب شدم.......لطفا...ولم کن
هوسوک پوزخند زد:هنوز مونده عزیزم تحمل کن
سرشو پایین برد و زبونشو به ورودیش کشید و شروع کرد به مکیدن ورودی جیمین
جیمین سرشو وارد بالشت کرد و با صدای خفه ای گریه میکرد
هوسوک اسپنک محکمی به رونش زد و سرشو عقب اورد:چی شد ؟اون موقع که خوب ناله میکردی چرا الان لال شدی
جیمین فقط هق هق میکرد و برای کارش به خودش لعنت میفرستاد
هوسوک باسنشو تو مشتش فشرد:البته اگه نالم نکنی..اینقدر خوش فرم و نرم هست که بهم لذت بده البته نمیگم سفید چون ...
مکی به لپ باسنش زد
الان تبدیل به رنگ مورد علاقه من شده یعنی هلویی
اینم بگم که فکر نمیکردم یه پسر بهم لذت بده
با دو دست به دو لپ باسنش اسپنک محکمی زد و دوباره شروع به مکیدن ورودیش کرد
جیمین تو خودش میپیچید و تقلا میکرد هیچ صدایی ازش در نیاد تا هوسوک هیچ لذتی نبره ولی هوسوک کارشو خیلی خوب بلد بود و این باعث دیوونگی جیمین میشد
هوسوک مک محکمی به ورودیش زد و سرشو بالا اورد و گازی از باسن جیمین گرفت که باعث جیغ بلند جیمین از درد زیاد شد
هوسوک نوک انگشتشو روی ورودی جیمین کشید:هوم...زیادی تنگه
جیمین بی حال به هوسوک نگاه کرد و فقط منتظر موند که تموم شه
هوسوک انگشت اولشو فشار داد:نه این زیادی ملو
انگشت دوم و سومشو کنار انگشتش گذاشت و به ورودیش فشرد
جیمین چشاشو روهم فشار داد و لبشو محکم گزید
هوسوک سه انگشت و همزمان واردش کرد و از تنگی و داغی ورودیش پوزخندی زد
اشک روی گونه های جیمین جاری شد و از درد بلند شروع به گریه کردن کرد
هوسوک بی توجه به اینکه وایسه تا جیمین عادت کنه شروع به تکون دادن انگشتاش کرد و قیچی وار توی ورودیش حرکتشون میداد و دیواره های ورودیشو لمس میکرد
جیمین از درد ناله میکرد و سرشو به تشک میفشرد
دیگه نایی برای گریه و التماس نداشت برای همین فقط اروم گریه میکرد و بدنش میلرزید
هوسوک انگشتاشو بیرون کشید و اسپنکی به باسن جیمین زد
جیمین رو روی تخت خوابوند و دست و پاشو باز کرد
جیمین با خیال خوش اینکه هوسوک بعد انگشت کردنش ولش کرده نفس راحتی کشید
ولی زمانی که هوسوک پاهاشو بالا گرفت و عضوشو جلو ورودیش تنظیم کرد چشماش گرد شد
درواقع اصلا فکر نمی کرد هوسوک بخواد در این حد پیش بره برای همین آخرین تلاششو کرد و با التماس گریه کرد:هوسوکا...کافی نیست؟...تمومش کن... توروخدا...
هوسوک گونشو نوازش کرد:فقط برای ناله لبای درشتتو باز کن بچه
با تموم شدن جملش لگنشو جلو داد و عضوشو وارد جیمین کرد
جیمین با احساس درد و سوزش بدی توی پایین تنش جیغ بنفشی زد و گریشو از سر گرفت
هوسوک کامل عضوشو وارد کرد و با صدای مردونش ناله ای از لذت سر داد و به جیمینی که از درد و ناراحتی گریه میکرد نگاه کرد
دولا شد و پیشونیشو به پیشونی جیمین چسبوند:این همه گریه زاری برا چیه؟تو مگه دوست نداشتی من به فاکت بدم هوم؟
جیمین با چشای معصومش نگاهش کرد و مشتی به سینش زد:تو..تو...خیلی..احمقی...من.. اینجوری..نمیخواستمش
هوسوک لبخند کجی زد:خودت اینجوری انتخابش کردی
بعد از تموم شدن حرفش بی توجه به حال زار جیمین شروع کرد به ضربه زدن
با هر ضربش جیمین تکون شدیدی میخورد و ناله ای سر میداد
هوسوک روش خیمه زد و عضوشو با تموم قدرت توی ورودی تنگ جیمین میکوبید
جیمین از درد ناله میکرد و به خودش میپیچید
هوسوک دستشو سمت نیپلای جیمین برد و یکی از نیپلاشو بین دو انگشتش میفشرد و نیپل دیگشو وارد دهنش کرد و شروع کرد به مکیدن
جیمین لبشو محکم گزید و ملافه رو تو مشتش فشرد
هوسوک که مقاومت جیمین رو برای ناله نکردن دید لبخند کجی زد : ناله نمیکنی نه؟
جیمین بی حال زمزمه کرد: حاضر نیستم حتی یه ذرم بهت لذت بدم
هوسوک اسپنکی به جیمین زد:تو ناله میکنی عزیزم اونم با عشوه درضمن
دستشو به بدن جیمین کشید
تو همین الانام داری بهم لذت میدی
جیمین جوابی به هوسوک نداد و نگاهشو ازش گرفت
هوسوک خارج کرد و تنظیمش کرد و دوباره وارد جیمین کرد و یه ضرب به پروستاتش کوبید
جیمین جیغی از لذت زد و به بدنش قوس داد هوسوک با دیدن حالتش پوزخند زد و کلاهکشو به پروستاتش فشرد
نیپلشو وارد دهنش کرد و شروع به مکیدن و لیسیدن کرد و دستشو سمت عضوش برد و براش هندجاب کرد
جیمین که دیگه توانی برای مقاومت نداشت از لذت ناله بلندی کرد:آههههه....
هوسوک لبخندی از پیروزیش زد و به عضو جیمین که درحال تغییر سایز بود نگاه کرد
جیمین دستشو وارد موهای هوسوک کرد و سرشو به بدن خودش فشرد
هوسوک مک محکمی به نیپلش زد و ضرباتشو شروع کرد و با شدت به پروستاتش میکوبید
جیمین با لذت ناله میکرد و به بدنش پیچ و تاب میداد
هوسوک سرشو تو گردن جیمین برد و پوست گردنشو با لذت مک میزد و مارک میذاشت
جیمین چنگی به کمر هوسوک زد و با عشوه ناله کرد:هوسوکا....آههه... بیشتر...میخوام....اومممم
هوسوک با چشای خمار نگاهش کرد و با صدای دورگش گفت:چیشد؟... قرار بود به من لذت ندی ..چرا بیشتر میخوای؟
جیمین چنگی به کمر هوسوک زد و نالع کرد:خفه شو...فقط..آههه..اون..دیک لعنتیتو... محکم تر....بکوب...اومممممم
هوسوک لبخندی زد و شدت ضرباتشو بیشتر کرد و ضرباتشو محکم تر و عمیق تر کرد
جیمین با خودش فکر کرد که واقعا نمیتونی از لذت بیش از حدی که هوسوک بهش میده دست بکشه و خب نمیشد کراشش روی هوسوکم انکار کنه پس چه بهتر ....... این یه شروع برای جیمین بود تا بتونه هوسوک و سمت خودش بکشونه چرا که الان طعم بدن جیمینم زیر دندون هوسوک خوب مزه کرده بود
هوسوک ضربه محکمی به پروستاتش زد و عضوشو خارج کرد و روی تخت نشست و به تاج تخت تکیه داد
جیمین با اعتراض از خالی بودنش ناله کرد و نگاه هوسوک کرد
هوسوک به جیمین اشاره کرد :بیا روم توله
جیمین تو جاش نشست و ناله ارومی از درد کرد و چهار دست و پا سمت هوسوک رفت
پاهاشو دو طرف هوسوک گذاشت
هوسوک با لحن دستوری گفت:بشین روش بیبی
جیمین لبشو گزید و عضو هوسوک و تو دستش گرفت و خواست اروم اروم بشینه روش اما هوسوک بی طاقت دستاشو روی پهلو های جیمین گذاشت و نشوندش روی عضوش
جیمین جیغی کشید و چنگی به شونه هوسوک زد:آهههه...فاک بهت... وحشی
هوسوک لبخند کجی زد:فعلا من دارم به فاکت میدم
با تموم شدن حرفش لبشو به لب جیمین چسبوند و با ولع شروع به بوسیدن هم کردن
جیمین شروع کرد خودشو بالا پایین کردن
هوسوک با لذت ناله میکرد و به باسن جیمین اسپنک میزد
جیمین سرشو تو گردن هوسوک برد و شروع به مارک کردن کرد
هوسوکو هومی کشید و باسن جیمین و تو مشتش فشرد و زمزمه کرد:سواری گرفتن و خوب بلدی بیبی
جیمین لبشو گاز گرفت و نگاه هوسوک کرد:فقط ...آهههه....از تو سواری میگیرم ...اوممم....ددی
هوسوک تو گلو خندید و جیمین و کامل نشوند رو عضوش:آهههههه...فاککککک.... عالیه
جیمین جیغی زد و با عشوه ناله کرد
هوسوک اسپنکی بهش زد: بچرخون...این...لعنتیو...
جیمین کمرشو چرخوند و باسنش تکون داد
هوسوک هیسی کشید و ناله بلندی کرد
با فشار توی ورودی جیمین کام کرد
جیمین با حس داغی کام هوسوک روی پروستاتش ناله بلندی کرد و سرشو رو شونه هوسوک گذاشت
هوسوک جیمین و روی تخت خوابوند و سرشو بین پاش برد و عضوشو تو دستش گرفت
جیمین سرشو به تشک فشرد و لبشو گزید
هوسوک زبونشو روی کلاهک جیمین کشید و عضوشو وارد دهنش کرد
جیمین به بدنش قوس داد و با عشوه ناله کرد:آهههه...اوممممم...فاککککک
هوسوک با مهارت برای جیمین بلوجاب میکرد
بعد از چندبار که هوسوک سرشو بالا پایین کرد جیمین ناله کرد:آهههه...هوسوک....دارم....میام.....آههههه...امممم..
هوسوک بی توجه به کارش ادامه داد و بالز هاشو مالش میداد
جیمین دیگه طاقت نیورد
پاهاشو جمع کرد و لرزی توی پاهاش حس کرد
چنگی به موهای هوسوک زد و ناله بلند و پر عشوه ای کرد و تو دهنش کام کرد
هوسوک چندبار دیگه سرشو بالا پایین کرد و سرشو بالا اورد و توی چشمای جیمین نگاه کرد و کامشو کامل قورت داد
جیمین با شیطنت خندید و لبشو به دندون گرفت
هوسوک هوفی کشید و رو تخت دراز کشید:آههه..خیلی حال داد
جیمین خودشو سمت هوسوک کشید و سرشو رو سینش گذاشت
هوسوک ابرویی بالا انداخت:پاشو بچه میخوام برم
جیمین مظلوم نگاهش کرد:ما الان سکس داشتیم من نیاز به توجه دارم
هوسوک پوزخند زد:تو همومی که تا قبل سکس داشتی خودتو جر میدادی؟
جیمین با لبای آویزون نگاه هوسوک کرد:چقدر تو بدی میمیری یکم بغلم کنی
هوسوک سر تاسفی تکون داد و دستشو دور جیمین حلقه کرد
جیمین تو بغلش گوله شد و نگاه هوسوک کرد:حالا شاید به توافق رسیدیم
هوسوک لبخند کجی زد و پتورو روی بدنای برهنشون کشید:چقدر تو پرویی بچه
جیمین هومی کشید و خودشو به هوسوک مالوند:همین که هست
هوسوک کمرشو نوازش کرد:فعلا بخواب
جیمین چسبید بهش:وقتی خوابیدم نریا
هوسوک موهاشو نوازش کرد:فعلا بخواب
جیمین نق زد:قول بده نری
هوسوک تو گلو خندید :باشه قول میدم بخواب
جیمین بوسه ای رو لب هوسوک گذاشت و هوسوک هم به بوسش جواب داد
جیمین خیلی زود خوابش برد و هوسوک هم همینجور که کمر جیمین و نوازش میکرد و نگاهش میکرد کم کم خوابش برد.......................................
سلام توت فرنگیا 🍓😍✨ اینم از پارت آخر این وانشات امیدوارم خوشتون اومده باشه 😍❤️ببخشید بابت تاخیر ولی مشکل داشتم برا همین نشد زودتر آپ کنم و اینکهبه زودی پارت اول وانشات بعدی و اپ میکنم😌🍓
یادتون نره که بهم بگید میخواید وانشات بعدی از کدوم کاپل باش
تهکوک
نامجین
یا هوپمین
و ممنون میشم که نظراتتونو بهم بگید راجب وانشاتا 🥺و با کامنتای قشنگتون و ووت خستگی منم در کنید و حمایتم کنید تا برای وانشاتای بعدی انرژی داشته باشمکلی دوستون دارم😍✨
شبتون بخیر😍❤️❤️❤️