برام خرمالو بخر"
تهیونگ گفت و سریع خودش رو پشت مبل پنهان کرد.جونگ کوک فقط آهی کشید و سعی کرد تا دوباره امگای نعنایی رو مجاب کنه تا از اون پشت بیرون بیاد.
از وقتی که علایم حاملگیش بروز کرده بود تمام مدت سعی میکرد تا یه جای کوچیک برای خودش پیدا بکنه.تهیونگا بیا بیرونقول میدم برات خرمالو بخرم"
تهیونگ سرش رو از گوشه ای بیرون اورد آروم گفت:
راست میگی؟"
شک داشت؟نه راست نمیگه برو سرجات"
حیمین با کلافگی گفت و ماگ پر از قهوه اش رو نوشید این دوران واقعا روی مخش بود حداقل موقعی که حامله نبود انقدر حساس هم نبود اما حالا جیمین مطمئن بود که دو روزه نخوابیده!
دو روز!
چون که امگا الان یه هفته بود که وارد هیت احساسیش شده بود.
مونده بود پدر بچه یکی دیگه اس ولی سختی هاش رو اون باید بکشه.
تازگی ها به فکر استعفا افتاده بود.تهیونگ اخمی به بتای جوان کرد و بعد نگاه شاکی به جونگ کوک انداخت.
جیمینا"
جونگ کوک به صورت زاری گفت.
تازه داشت موفق میشد تا امگا رو بیرون بکشه.چیه؟مشکلی داری اخراجم کن"
دستیارش با چشم های گشادی گفت و دوباره جرعه ای از قهوه اش نوشید.شاید بهتر بود تا به دوستش چیزی نگه.
زیادی عصبانی بنظر میرسید.اصلا چطوری کارشون به اینجا کشیده شده بود؟
......
تهیونگ بهت زده شده بود
اون چی گفته بود؟
بچه رو بدنیا بیارم و برم؟من رو چی فرض کرده؟
با شنیدن این حرف گوشه لبش بالا پرید و با تمسخر کنترل شده گفت:
چی گفتی؟"جونگ کوک که حالا در غیرقابل پیشبینی ترین حالت خودش قرار داشت با بی احساسی تمام گفت:
بچه رو بدنیا بیار و من در عوض ..."
اما هنوز جمله آلفا بارونی کامل نشده بود که موهاش اسیر یه ببر عصبانی شدنتوی احمقدوست داری بمیری؟آلفای عوضی"
در همین حین چنگ محکم تری به موهای آلفا زد.همچنان جونگ کوک سعی میکرد خودش رو نجات بده
لعنتی چرا یکم مظلومیت همیشگی امگاها رو نداشت؟داد بلندی از درد کشید گفت:
آخ خب خودت گفتی نمیخوای کوکیم رو بدنیا بیاری"این وسط دست تهیونگ متوقف شد و با ابرویی بالا داده گفت:
کوکی؟اسم خودت رو میخوای رو بچه بزاری هورنی که بودی حالا دیوونه هم شدی؟"آلفای بارونی که حالا با بغض داشت سرش رو ماساژ میداد با بیچارگی گفت:
هووم اون قراره کوکی کوچولوی من باشه "توی این ثانیه از نظر تهیونگ آلفای بارونی چیزی جز یه بچه کوچولو نبود که خودش بچه میخواست
این همون آدمی بود که چند دقیقه قبل بهش گفته بود که فقط بچه رو بدنیا بیاره و بره؟
YOU ARE READING
I'm an alpha(kookv)
Fanfictionکیم تهیونگ همیشه فکر میکرد که یه الفای مغلوب........ ولی همه چی از موقعی که ناگهان توی هیت رفت تغییر کرد! Genre:romance.omegaverse.comedy.mpreg.angst.smut Main couple:kookv Side couple:hopemin