۱۰ مین بعد
تهیونگ :
رسیدم ب کمپانی واو کوک چه خوشگل شده بود واقعا شبیه یک بیبی بوی هاتلباس کوک
کوک :
بعد از اینکه ته رو دیدم پروانه های وجودم شروع کردن ب پرواز کردن لعنتی خیلی جذابه من اونو میخوام 🤩لباس ته
رفتم سوار ماشین شدم
کوک : سلام ☺ته : سلام بیبیم
کوک ب خاطر اسم مالکیتش از دهن ته خیلی خوش حال شد
پس دستش رو روی دست ته گذاشت
ناخداگاه خیره شدن به هم
وای خدای من ما جفتیم منو ته جفت همیم
ته :جونگکوککوک: تهیونگ ما .....
ته :ما جفتیم 🤩
پس شروع کردن ب اولین بوسشون 💏بوسَشون باعشق بود بدون هیچ هوسی
کوک: ته ☺ میگم میشه بریم خرید
ته : حتما و اینکه باید ب خانواده بگیم که جفتم کوک من تو رو دوس دارم لطفا با من ازدواج کن
کوک از عتراف و پیشنهاد تهیونگ واقعا شک شده بود نمیدونست چی بگه
کوک : تهیونگ من ... من نمیدونم چی بگم اخه میدونیتهیونگ وسط حرف کوک پرید و گف
ته : میدونم بیبی بیا بریم خونه تا شب فکر کن باشه تا اون موقع هم نامجون هیونگ اومده هم جیمین هیونگ
کوک: باشع
تهیونگ ب سمت خونه حرکت کرد
خونه________
شب بود همه توی پذیرای بودن داشتن حرف میزدن البته همه بجز کوک که نمیدونست چی بگه ب کی بگهکوک: ماما (جین )
جین : جانم بیبی چوچولوم 🥺🥲
کوک: میخوام ی چیزی بهتون بگم
جیمین حس میکرد کوک میخواد بگه که با ته دوسته ولی بازم شک داشت
.
هیچ کسی نمیدونست کوک چی میخواد بگه حتی ته
پس کوک گف
کوک : .............___________________
🤣
پایان ۴ پارت
YOU ARE READING
my queen
Romanceتهیونگ و جونگ کوک دوست هایی زمان کودکی بودن تهیونگ یک الفایی خالص و جونگ کوک یک امگای شیطون امگاورس عاشقانه اسمات 🔞 تهکوک یونمین نامجین