PART 3👻😈

1 2 0
                                    

کیلر بانی : خب دوستان یک دقیقه زمان دارید تا قبل از اینکه چشم داور بیدار بشه سریع باید قایم بشیدد هاهاها
صداش واقعا رو مخ بود مخصوصا خنده های آخر حرفاش بیشتر رومخ تر بود و بهمون استرس وارد میکرد .
یونگی یه جای خوب پشت قفسه ها پیدا کرد و قایم شد اون انباری زیاد جایی برای قایم شدن نبود مگه اینکه پشت وسایل ها و خرت پرت ها قایم بشی .
جین یه نگاه اون چشم بزرگ روی سقف انداخت و از ترس به خودش لرزید آب دهنشو قورت داد و برای قایم شدم عجله کرد. جیمین از جثه ریزش استفاده کرد و توی جا کفشی قایم شد و نامجون هم یه سوراخ بزرگ توی دیوار پشت کاغذ دیواری ها پیدا کرد و اونجا قایم شد تهیونگ هم توی کمد دیواری ها رو گشت اما همشون قفل بودن به جز یکی که داخل اونجا بوی گند جسد های مرده رو حس کرد و عق زد جین پیش تهیونگ اومد و گفت
جین : تهیونگ چی شده؟؟
تهیونگ در کمد رو بیشتر باز کرد تا جین خودش ببینه و جین هم سریع صورتش برگردوند.
تهیونگ : این کمد جای خوبی برا قایم شدن هست دو نفر توش جا میشن اما اگه اینا نبودن خیلی بهتر میشد.
تهیونگ کنارش یه سبد حصیری شناور دید اولش ترسید بعد با دیدن همزن دستی کنار سبد فهمید جینه.
تهیونگ :واااایییی جین ترسیدم حداقل قبلش یه صدایی بده
جین : میتونیم اینارو بزاریم تو این سبد.
تهیونگ : فکر خوبیه فقط باید چند دقیقه نفسمون رو حبس کنیم اگه میخواستی نفس بکشی بهم بگو تا در رو ببندم
جین : اوک
هردو نفس هاشون رو حبس کردن و در رو باز کردن بوی گند وحشت ناکی بیرون اومد و با سرعت زیاد سریع جنازه ها رو توی سبد می ریختند آخرین تکه جنازه که فقط یه دست خونی بود رو توی سبد انداخت و با در حصیری سبد رو بست و گوشه ای انداختند کمد خالی شد اما هنوز بوی گند اونجا رو گرفته بود و ناچار هردو داخل کمد رفتن موقع بسته شدن در یکی در رو گرفت و صدای هوسوک بلند شد
هوسوک : بچه ها لطفا بزارید منم اینجا قایم شم جای دیگه ای پیدا نکردم قایم بشم.
جین نمیتونست نه بگه چون هوسوک یکی از بهترین دوستاش بود اما پس خودش چی؟ جون خودشم مهم بود اینجا کلی جا برا قایم شدن هست که هوسوک قایم بشه مگه نه؟؟ پس جین گفت
جین : ببخشید هوسوکی اینجا فقط به اندازه دو نفر جا داره مطمئنم یه جای بهتر از اینجا هم پیدا میکنی
تهیونگ : شرمنده هیونگ جا نداریم
هوسوک آهی کشید و از کمد فاصله گرفت. و دوباره صدای آزاردهنده کیلر بانی اومد
کیلر بانی: هاهاها فقط بیست ثانیه باقی مونده سریع قایم بشیددد هوسوک منظورم با توعه هاهاهاها
هوسوک با خودش زمزمه کرد ″لعنت به این خنده هات نمیتونم خوب تمرکز کنم ااااهههه″
دلشوره کل وجود هوسوک رو گرفته بود و سردرگم گوشه به گوشه انباری رو میگشت تا جای قایم شدن پیدا کنه
کیلر بانی : ده ثانیه هاهاهاها بجنب هوسوک ده ثانیه
نه...هشت....هفت....
هوسوک یه تخته موج سواری بزرگ پیدا کرد و یه فکری به ذهنش رسید
شش.... پنج..... چهار.....
گوشه اتاق رفت و پشت تخته موج سواری قایم شد
سه..... دو.............. و یک!!!!!
یهو لامپ های رنگی انباری روشن شد و کل انباری قرمز رنگ شد چشم داور که روی سقف بود از حدقه در اومد روی زمین افتاد کره چشم مثل توپ بسکتبال قول پیکر بالا و پایین میپرید کره چشم قل خورد به در خروجی انباری رسید و چشم داور برگشت و از مردمک چشم نور میومد مثل چراغ قوه همه با دیدن چشم ترس بهشون رو کرد و سعی میکردن صدایی ازشون در نیاد و دوباره صدای کیلر بانی اومد
کیلر بانی : راستی بچه ها چشم داور ترس رو حس میکنه و دنبال فردی که حس ترس بیشتری داره میره بس مراقب باشید هاهاهاها
همگی نفس های عمیق کشیدند و سعی کردند خودشون رو آروم کنند و به چیزای مثبتی فکر کنند اما یه نفر بیشترین ترس رو داشت طوری که نمیتونست حرفی یا حرکتی بکنه فقط منتظر بود که پیدا بشه و دیگه کارش تمومه هوسوک تند تند نفس میکشید و اصلا حرف کیلر بانی رو نشنید و فقط با صدای بلند نفس میکشید. چشم داور از در خروجی فاصله گرفت و روی هوا شناور شد از دیوار کنار در خروجی نور انداخت و گوشه به گوشه دیوار ها رو نگاه میکرد از کنار جایی که نامجون پشت کاغذ دیواری قایم شده بود گذشت و نامجون نفس راحتی کشید از کنار جا کفشی که جیمین قایم شده بود گذشت از کنار کمد دیواری جین و تهیونگ هم گذشت به قفسه یونگی رسید که چشم متوقف شد نزدیک تر اومد یونگی یکم ترسید و با خودش گفت الان کارش تمومه اما چشم دوباره متوقف شد و به طرف تخته موج سواری که بیشترین انرژی ترس حس میشد رفت چشم یه لیزر از مردمکش بیرون اومد و تخته موج سواری خاکستر شد و هوسوک که نزدیک بود از ترس سکته کنه وحشت زده به چشم نگاه میکرد خودشو به دیوار چسبوند و تند تند نفس میکشید دهنش باز و بسته میشد اما صدایی بیرون نمیومد حتی نمیتونست جیغ بزنه لامپ های قرمز رنگ خاموش شد و دوباره نور سفید ضعیف همیشگی روشن شد و کیلر بانی گفت
کیلر بانی : خب خب هوسوک جان شما رو پیدا کردیم و باید یه جایزمون رو بهمون بدی نظرت راجب پای راستت چیه؟؟
هوسوک پیکسلی شد و از حالت نامرئی در اومد همه تونستن چهره ترسیده و وحشت زده هوسوک رو ببینن همون لحظه همه شوکه به هوسوک که با سرعت باور نکردنی پای راستش قطع شده حتی خود هوسوک هم نفهمید کی پاش قطع شد تعادلش رو از دست داد و رو پهلو افتاد زمین و تازه درد قطعی پاش شروع شد و کل اتاق جیغ و داد و رنجیدن هوسوک رو پر کرده بود چشم داور دوباره رفت بالا و توی سقف رفت و پلک های چشم بسته شد. وقتی دیدیم خبری از چشم نیست سریع از جایی که قایم شده بودیم مثل قورباغه پریدیم بیرون و به طرف هوسوک دویدیم. هممون ترسیده و بهت زده به هوسوک درحال درد نگاه میکردیم و نمیدونستیم چکار کنیم جین سریع دست بکار شد هوسوک رو از پهلو به طاقباز خوابوند هوسوک دندوناش رو روی لبش محکم فشار داد و سعی کرد کمتر داد و بیداد کنه و از درد چونش میلرزید پای راست هوسوک از بالای زانو قطع شده بود و جین باید برای دیدن زخم و بند اوردن خون شلوار هوسوک رو در می اورد. آروم با کمک یونگی لگن هوسوک رو بلند کرد تا شلوار رو در بیارند شلوار بیشترش خونی بود و هوسوک هنوزم درد میکشید جین یه تیکه بزرگ از لباسش رو پاره کرد و پارچه رو دور بریدگی فشار داد تا خونش بند بیاد و هوسوک بخاطر دردش مقاوت میکرد نامجون سر هوسوک رو روی پاش گذاشت و مو هاش رو نوازش کرد تا آروم بشه تهیونگ و جیمین هم دستاشو گرفتن تا تنها نباشه هوسوک با اینکه اونا رو نمیدید اما نوازش های پر محبتشون رو حس میکرد. خون یکم بند اومد و جین به یونگی گفت
جین : یونگی برو ببین میتونی یه جعبه کمک های اولیه پیدا کنی؟
یونگی : باشه
یونگی رفت و بعد دو دقیقه با جعبه کمک های اولیه و یه بطری آب و کاسه اومد
یونگی : آب هم اوردم برا محض احتیاط
جین : خوب کردی ممنون
جین از داخل جعبه کمک های اولیه یه پارچه برداشت و با بطری آب کمی خیسش کرد و زخم های دور بریدگی رو پاک کرد. جین یه نگاه نگران به صورت جمع شده هوسوک انداخت و گفت
جین : هوسوک میخوام بتادین بزنم
هوسوک بریده بریده گفت
هوسوک : ا.... اما.... میسوزه..... بی... بیشتر درد میگیره
جین : آروم میزنم تا اذیت نشی
هوسوک : باش آیییی
جین یکم از پنبه رو بتادین روش زد و روی بریدگی زد. هوسوک نفس نفس میزد و جیغ های ریز میزد و بعضی اوقات بلند تر میشد. یونگی دست جین رو گرفت و با داد گفت
یونگی: نمیبینی درد داره یکم بهش استراحت بده دردش کمتر بشه بعد ادامه بده
جین هم با داد و چشمایی که یکم اشک تویشان وجود داشت گفت
جین : نمیشه زخم خیلی بزرگیه و ممکنه زود عفونت کنه من دارم سریع ضد عفونی میکنم تا تمام بشه اگه دیگه جلوی کارم رو نگیری.
یونگی دست جین رو ول کرد تا ادامه بده. جیمین بازوی هوسوک رو نوازش کرد و گفت
جیمین : هیونگ الان زود تمام میشه تحمل کن
ضدعفونی کردن پای هوسوک تمام شد و سریع با باند زخم رو بست. اما قبل بستن باند هوسوک از درد زیاد بیهوش شد.

ادامه دارد.....

پایان پارت3
...........................................................................
پارت 3 هم اومد
دلتون برا هوسوکم بسوزهههه😭😭😭

باز مثل همیشه😊
کامنت بزارید🥰
اون ستاره هم نارنجی کنید😍

HIDE AND SEEK ☠️Where stories live. Discover now