وقتی کسی بهت بی احترامی میکنه،
بهت زخم میزنه،
حرفی میزنه که قلبتو آزرده میکنه و باعث میشه تحقیر شی،
یا به خودت شک کنی،
یا ارزشت به عنوان یه انسان تحت سوال بره،
وقتی به چیزی اشاره میکنه که میدونه تو روش حساسی و توش ضعف داری و همونو بلد میکنه و به روت میاره،
به تو چیزی میگه که خوردت میکنه،
تحقیرت میکنه،
باعث میشه شب نخوابی،
اعتماد به نفستو خراب میکنه،
و یا به هر نحوی عصبانیت میکنه،
یا بهت آسیب میزنه،تو تو مغزت دنبال یه چیز میگردی؛
تخریب. انتقام. زخم زدن. آسیب.میخوای بهش حرفی بزنی که دقیقا مثل کاری که اون با تو کرد، ناراحتش کنی، زخمیش کنی.
دنبال نقطه ضعف یا چیزی که روش حساسه میگردی تا از همونجا حمله کنی. چیزی که میدونی راجع بهش حس بدی داره و insecure ه.این میل به انتقام تو طبیعتمونه. بخشی از سیستم دفاعیمونه.
همونطور که اگه شیر بیاد به گرگ حمله کنه گرگ هم متقابلا حمله (دفاع) میکنه و هر کاری میکنه تا به شیر آسیب بزنه تا آسیب خودشو جبران کنه.
ولی این آسیب جبران نمیشه.
این چیزیه که گرگ (و ما) باید بهش توجه کنیم.
هیچ چیز بهتر نمیشه و صرفا شرایط بدتر میشه.
حالا که شیر گرگ رو زخمی کرده، حتی اگه گرگ شیر رو بکشه هم اون زخم هنوز اونجاست.بدیهی بنظر میرسه اما برای غریزه ما بدیهی نیست.
شاید از لحاظ منطق بهترین کار اینه به اون شخص، اون موقع، یا بعدا بگی: تو به من آسیب زدی. تو منو ناراحت کردی. خیلی از اوقات آدم ها خودشون نمیدونن چه آسیبی حرف هاشون میتونه به دیگری بزنه. وقتی حقیقت و عمق ماجرا رو میبینن دیگه ادامه نمیدن، اگه بتونن طرف مقابل رو درک کنن. به هر حال، یه فرقی بین انسان ها و گرگ و شیر هست.
بیاین همینجا با هم عهد ببندیم.
دفعه بعدی که داشتیم با یه نفر بحث یا صحبت یا دعوا میکردیم و اون شخص حرفی زد که بهمون آسیب زد، بجای اینکه به جواب فکر کنیم تا اون شخص رو ناراحت کنیم، و انتقام بگیریم، یک لحظه توقف کنیم و بهش بگیم من از این حرف تو ناراحت شدم، و اگه لازم بود بحث رو همونجا متوقف کنیم.«من از حرف تو ناراحت شدم» معمولا جوابی نداره جز اینکه «آره من یه عوضی ام که میخوام تورو ناراحت کنم» و معمولا آدم ها این حرف رو نمیزنن.
و جمله «من از حرف تو ناراحت شدم» آدم رو ضعیف نشون نمیده. بر عکس، باعث میشه به مرور زمان اطرافیان یاد بگیرن چطور باید با تو صحبت کنن. چون تو احترام خودتو حفظ کردی، بجای اینکه به اون شخص جوابی مثل خودش بدی و سطح انرژیت رو تا اون حد پایین ببری، بهش هشدار دادی که اینطوری با تو صحبت نکنه.
اما مسئله فقط این نیست. حتی اگه اون شخص متوجه اشتباهش هم بشه و دیگه تکرارش نکنه. این زخم هنوز روی ما هست. و ما موندیم که باید درمانش کنیم.
اینجا فقط یه کلمه کارسازه و اون هم گذشته.
باید بپذیریم ما تو دنیایی زندگی میکنیم که روی هم تاثیر میزاریم و از هم تاثیر میگیریم و این تاثیر میتونه خوب باشه یا بد.
و آدم ها هم واقعا میتونن به هم آسیب بزنن.
گاهی تنها گزینه ای که وجود گذشته.گذشت به معنی بخشش نیست. میتونه باشه، اما گسترده تره.
گذشت یعنی اینکه تو از خواسته قلبی ت گذر کنی.
گذر از گفتن حرفی که میدونی طرف مقابلت رو ناراحت میکنه، درست جوری که اون تورو ناراحت کرده.
گذر از اون ساندویچی که داری میخوری اما یه بچه رو میبینی که با حسرت داره بهش نگاه میکنه.
گذر از خواستن چیزی که میدونی درست نیست.
گذر از اون حس بدی که کسی توی تو با رفتارش ایجاد کرده.
گذشت یه چیزیه که آدم تو رابطه با آدم های دیگه یاد میگیره. هیچ رابطه ای بدون گذشت امکان پذیر نیست. و تو به مرور زمان یاد میگیری از چیز های کوچیک بگذری تا چیزای بزرگتر و قشنگ تر رو حفظ کنی.
یاد میگیری از اون صد هزار تومن پول، تیکه بزرگتر بیسکوییت، بردن تو بحثی که میدونی حق با توعه، بگذری تا بتونی دوستی و رابطه ات و چیزای قشنگی که بینتون وجود داره رو حفظ کنی.
و میدونی که ارزش اون بیشتره.
وقتی میبینیم اینکه ما کسی هستیم که تو بحث کوتاه میاد تا جر و بحث ادامه پیدا نکنه و از حقمون میگذریم تا اعصاب خودمون خورد نشه و حرف بدی که شخص مقابل زد رو نادیده میگیرم و پای بی توجهیش میزاریم،
همه اینا باعث میشه حس کنیم بزرگتریم. حس کنیم بالغ تریم.در نهایت، مفهوم گذشت آسونه؛ یعنی بیخیال شدن. و وقتی یاد بگیریمش، میبینم چقدر زندگیمون آسون ترشده.