دستکش های بوکس رو دستش کرد و با اعصبانیت به کیسه بوکس ضربه زد... محکم و بدون مکس فقط ضربه میزد... اونقدر عصبی بود که حتا با تصور خودش جای کیسه بوکس و مشت های محکمی که میزد آروم نمیشد... با ضرباتی که از حرس و خشم بود به کیسه بوکس حمله میکرد، اما متوجه نبود این ضربات بقدری شدید شدن که به دستش اسیب میزدن... شایدم براش مهم نبود...
اون بیشتر از هرکی و هرچیز، از خودش متنفر بود.
بعد مدتی بلخره بیخیال ضربه زدن به کیسه بوکس میشه، میشه روی زمین و دستکش های غرق خونشو درمیاره...
نگاهی به دستای پر خونش میکنه و اونارو میزاره رو صورتش تا جلوی اشکاشو بگیره، با ساعد دستش چشماشو پاک میکنه و سعی میکنه بلند شه که ازحال میره و میوفته...
_______
بلخره چشماشو باز میکنه و متوجه جونگکوک که بالا سرش نشسته میشه
دوباره روی زمین دراز میکشه و به سقف نگاه میکنه
+تهیونگ!
-چرا اومدی اینجا؟
+دستات... اونا بدرجور زخم شدن... بزار ببینمشون
-از اینجا برو
+نمیرم
-باشه من میرم
بلند میشه و میره سمت کوله مشکی رنگش، برش میداره میندازه رو دوشش و به سمت در میره...
که جونگکوک میدوعه سمتش و با گرفتن دستش اونو به سمت خودش برمیگردونه...
-جونگکوک ولم کن
+نه...
-عوضی اخه تو چیکار با من داری؟ چرا همش پیشمی؟ چرا بهم اهمیت میدی؟ لعنتی من فاکی چه ارزشی دارم برات چیکار کردم که...
کوک حرفو قطع میکنه و فریاد میزنه...
+چون عاشقتم...
+توعه فاکی هر کوفتی هستی... با همهی ایرادات دوستت دارم....
- ....
کوک با بغض به صورت عصبی و ناراحت تهیونگ نگاه میکنه
-من آدمی نیستم که فکر میکنی، من کسی نیستم که بشه عاشقش شد... بیخیالشو
+نمیشم...
-توام اذیت میشی، توام نابود میکنم...
+این انتخاب خودمه، حتا اگه قرار باشه نابود بشم... اگه بخاطر تو... به دست تو باشه من مشکل ندارم
YOU ARE READING
My Love
Fanfiction{وانشات} کاپل: ویکوک ژانر: درام - هپیاَند وضعیت: کاملشده (مرسی که خوندی :)♡