رانده شده

90 16 9
                                    

Music:Ending
Song by Isak Danielson
(پیشنهادی)
.
.

بال هام خسته شدن...
از این همه غم و اندوهی و کینه روی این کره...
دلم گرفته...
با هر تلنگر کینه به دل میگیرن و خشم و انتقام وجودشونو فرا میگیره...
من از این خاک نیستم...
من حتی مال این آسمون هم نیستم...
من مال یه جای دورم...
یه سرزمین دیگه...
که توش غم معنا نداره...
دلگیری و مریضی وجود نداره...
کسی اونجا اندوهگین نمیشه...
آره من مال بهشتم...
جایی که هیچ کس تصور درستی از اونجا نداره...
بعضیا قبولش ندارن...
که باعث میشه نگهبان های آسمونیشون جون میسپارن به آفریدگارشون و وداع جاودانه رو میگن...

دلم برای عشق کوچولوم تنگ شده..
اون مثل کیوپید کوچولو قلبارو با نگاهش تسخیر می‌کنه...
تیر عشقش قلبمو از وقتی که از بطن مادرش بدنیا پا گذاشت هدف گرفت...
امروز دلم گرفته...
میترسم...
اگه دلم بگیره یعنی دردسر...
اشکام راه میگیرن...
پسر کوچولوم در خطره...
اومدم اینجا...
آماده! که براش جون بدم..
سپر محافظ از بلاهاش بشم...
اما میترسم...
میترسم فرشته‌ی بعدمن...
مثل من دوستش داره؟
مثل من بدون هیچ منت جونشو فدا می‌کنه؟...
مواظبه که نصف شب از تختش نیوفته پایین؟...
یا موقعه‌ی دویدن با دوستاش زمین نخوره؟...
یا وقتی که بزرگ شد...
عاشق شد....
معشوقش به قلب سرخ عاشق شده‌اش ضربه نزنه...

پسر کوچولوم خیلی دلش نازکه...
دستاش کوچیکش مثل پرهای قو ظریف و نرمن...
گونه‌های تپلش مثل سیب سرخن....
چشماش مثل اقیانوس پر از جاذبه و عمقن...
امروز میرم زمین که ببینمش...
اونم یواشکی...

*********

من دقیقا بالا سرشم...با کنجکاوی از پنجره‌ی ماشین به بیرون نگاه می‌کنه...
به حرفهای مادرش بابت فاصله گرفتن گوش نمیکنه و درحالی که فقط چشماش از پنجره‌ی ماشین معلومه به علاوه‌ی انگشتایی که نوکشون بخاطر فشار به پنجره سرخ سرخ شدن...

مطمئنم که اون وقتی بزرگ بشه قدش بلند میشه...
من کاری میکنم که قدت بلند بشه فرشته‌ی زمینی من!

مثل اینکه چیز جالبی دیده...
اوههه! اون دلش اسباب بازی توی ویترینو میخواد...
یه عروسک که شبیه آدم برفی کوتوله‌ست...
مادرش مخالفت می‌کنه چون خیلی براش شبیهش خریده..
لباشو برچید و دست به سینه به صندلی پشتش تکیه داد..

آهههه!قلبم از شدت خوشگلی و بهشتی بودن قیافه‌اش درد میگیره..
کوچولوی شیرینم!
تنها عشقم!
من فرشته‌ی نگهبان نیستم!
من فرشته‌ی عشقم!
تنها فرشته‌ایی که قلب داره...
تنها فرشته‌ای که میتونه عاشق بشه..
من کلی گله و گریه کردم که محافظتشو به دست بگیرم..‌
این دیوونگیه...
یه جورایی انگار منو این بچه بهم پیوند خوردیم...
چطوریش رو نمیدونم...فقط می‌دونم....
حتی فکر کردن بهشم اذیتم می‌کنه...
در عوض گرفتن نگهبانیش من مجبور بودن یه چیزی از خودمو تقدیم کنم!
من دیگه نمیتونم آینده رو ببینم!
چیزی که خیلی لطمه میبینم باهاش...
اما می ارزید به محافظت ازش...
اون مرهم درد بال های خسته ام بود...
درمان دردای قلبم بود...
درخشش چشمای مشکیم بود...
تنها دلیل زندگیم بود...
همزمان پیچ میخورم و از بالا پرواز میکنم به جهت مقصدشون...
پدرش از ماشین پیاده میشه و سمت خونه‌اشون می‌ره...
فقط پدرش پیاده میشه و پسرشو تنها میذاره...
حالا وقتشه...
با سرعت نور به سمتش پرواز میکنم و دقیقا کنارش می‌شینم...
با چشمای درشتش هنوز به سایه‌ی پدرش که از پله ها بالا می‌ره نگاه می‌کنه....
حواسش اونجاست...
حالا که نزدیکم دقیقتر دیدش میزنم...
آههههه....چقدر خوشگلی تو!
هودی صورتی خرگوشش اونو خوردنی کرده بود...
دقیقا مثل هلو های توی بهشت...
لپاش بخاطر گرمای توی ماشین مثل گل رز قرمز شبنم دار میدرخشیدن و دلم میخواست بوسه بهشون بزنم!
به شونه‌‌اش ضربه میزنم..
با ترس روشو برمیگردونه و جیغ آرومی میزنه...
یکمی بهم نگاه می‌کنه...با دقت...
+:فرشته؟؟؟
چشمام پر از اشک خوشحالی میشه: سلام عشق من!
دستامو باز میکنم و توی آغوشم محو میشه...
به کل صورتش با دلتنگی بوسه میزنم و دستاشو محکم دور گردنم سفت می‌کنه...
محکم گردنشو بو میکنم و هودیشو با پنجه‌های مچاله میکنم...
روی زانوهاش وایساده بود و سرشو روی شونه‌ام گذاشته بود...
تو بوی بهشت میدی برام!
تو زندگی منی!
کمی بعد و با عجز از هم فاصله میگیریم، اما دلم نمیاد دستامو ازش فاصله بدم...
با لبخندی که قلبمو ذوب می‌کنه بهم نگاه می‌کنه و لب پایینشو توی دهنش میمکه...
موهاشو آروم کنار میزنم: خوبی؟
دستاشو توی جیبش می‌کنه و سرشو کج: اهوم!
+:دلم برات تنگ شده بود کوکی!
چشماش یهو اخم آلود میشه: کجا بودی؟ چرا یهویی رفتی!
دهنو باز کردم اما بخاطر عجله‌اش نزاشت حرف بزنم: من دیروز پام زخمی شد.
روی صندلی نشست و شلوار جینی که جیب پشتش یه خرگوش بود و ساقشو بالا داد: ببین!زخمی شدم!

sinner Angel(scenario)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang