part 1

516 60 3
                                    

- هننننننننن؟؟؟؟
+ ای درد ! چتهههههه
- اوما همین الان گفتی ... خواننده مورد علاقه من ... کیم تهیونگ داره میاد کره و میاد خونه مااااا ؟
+ جیمیناااا ! انقد شوت بازی در نیار ! تو مثلا تک پسر این خانواده ای ! حیا کن !!
- اومونیییییی ... من جیییییییییییییغ خیلیییییی خوشحالمممممممم
+ اوه خدا به من صبر بده ! صبرررررر
و از پشت میز صبحونه بلند شد و رفت طبقه بالا تا ریلکس کنه
وای خدایا کیم تهیونگ داره میااااد ! خواننده و کراشمممم گااااد کیل می ! چیکار کنم چیکاااار کنممم ، باید برم آرایشگاه موهام خیلی شلختس واااای اگه بیاد تو اتاق منو ببینه که شتر با بارش گم میشه چیییی وای اول اتاقمو مرتب میکنمممم نه چرا من مرتب کنممممم
- خدمتکاااااااااار
دختر خدمتکار با دو خودشو رسوند پیش جیمین
+ بله جیمین شی
- برو با چند نفر دیگه اتاق منو مرتب کنییید
+ ولی ارباب خودتون گفتین که هیچ وقت به اتاقتون دست نزننیی..
- می‌دونم ! الآنم میگم دست بزن ! پس بجنببببب
خدمتکار تعظیمی کرد ولی با دیدن چیزی چشماش گرد شد
+ باز چرا خونه رو گذاشتی رو سرت ؟
- اومووو آبوجییی تهیونگ داره میادددد و من تازه الان فهمیدم ! الااان!
+ دقیقا به همین خاطر بود که دقیقه آخر بهت گفتیم تا نتونی کل دکوراسیون خونه رو عوض کنی پسرم !
- هه ! فکر کردین ! همین الان همه رو بسیج کردم اتاقمو مرتب کنن و الآنم به آرایشگرم زنگ میزنم تا بیاد اینجا !
و پوزخند مغرورانه ای زد
پدرش هم لبخند شیطانی ای زد و به پشت سر جیمین اشاره کرد .
-نه اون نمیتونه باشه .... مطمعنا الان کیم تهیونگ پشت سر من واینستاده ، درسته ابوجی ؟
پدرش به معنای نمیدونم شونه بالا انداخت
جیمین چشماش رو بست و برگشت عقب و ناگهان چشماشو باز کرد
- یا هفت تن بنگتن ! چه چشمایی ! الله و اکبر این همه جلااااال ! چه لبایی جووون بازو هارو ....
که ناگهان خونه ترکید از خنده
جیمین که به خودش اومده بود هینی کشید و دستشو گذاشت رو دهنش و با تعجب به تهیونگ که از خنده خم شده بود و دلشو گرفته بود زل زد.
- اععع ! خب حالا شماهاهمم انگار اومدن سیرک ! هار هار هار خیلی خنده دار بود پاشیدم از خنده اصن.
تهیونگ در حالی که اشک چشماشو پاک میکرد و همچنان دلشو گرفته بود تک خنده ای کرد و گفت
+ میدونستم کراشتم ولی دیگه اینقدر رو توقع نداشتم جیمین شی !
- وویی تو اسم منو ..‌ اهم خب از اونجایی که فامیلیم بایدم بدونی ! در ضمن اصلا هم روت کراش ندارم آقای کیم !
و چونشو مغرورانه داد بالا
+ کاملا معلومه آقای پارک !
و لبخندی زد که معنیش میشد خر خودتی .
در همین زمان مادر جیمین از طبقه بالا اومد و گفت
- اوه تهیونگگگ ! اومدی ؟
جیمین زیر لب گفت (نه پ این الان روحشه !)
تهیونگ لبشو گاز گرفت که نخنده و رفت جلو و خالشو در آغوش گرفت
+ دلم براتون تنگ شده بود خاله جان
- ای وای چه با ادب ! جیمین نگاه کن یذره یاد بگیر والا ! به همه میگه تو !
تهیونگ لبخندی زد و گفت
+ خب هرکس طرز گفتار خودش رو داره خاله جان !
جیمین زیر لب گفت ( خاله جان خاله جان ! ای درد خاله جان پس کلت )
تهیونگ لباشو شدید تر گاز گرفت که جیمین با تعجب پرسید
- تو همه چیو می‌شنوی ؟
+ بله متاسفانه
و سرشو پایین انداخت
جیمین با پررویی کامل گفت : خوبه حداقل این گوشای بزرگت یه جا به درد میخورن!
مادر جیمین : جیمیییییییین
پدر جیمین که اوضاع رو خطری میدید دست تهیونگ رو گرفت و به هال بردتش تا جیمین بیشتر از این تیکه بار این پسر بدبخت نکرده .
پدر جیمین همانطور که دور میشدن با تهیونگ مشغول صحبت شد تا حواسشو از جنگ جهانی سومی که میخواست رخ بده دور کنه .
مادر جیمین : پسرههههه خیره سرررررر چرا اددددب نداری سگ تولهههههه
و دنبال جیمین دوید
جیمین همانطور که میدوید داد میزد
- اومونیییییی الان که خودتم داری فحش میدیییییی
+ من مامانتممم بزمجهههه غلط می‌کنی تو فحش بدییییی
و دمپاییشو پرت کرد و صاف خورد تو ملاج جیمین .
تهیونگ هاج و واج داشت به این صحنه نگاه میکرد و وقتی دمپایی خورد تو صورت جیمین نمیدونست بخنده یا بره کمک که دومی رو انجام داد
+ جیمین شی ، حالت خوبه ؟؟
جیمین با حالت پاپی مظلومی که زیر بارون خیس شده به تهیونگ نگاه کرد که تهیونگ مطمعنا اگه کسی اونجا نبود لپای جیمینو میکشید و حسابی قربون صدقش می‌رفت .
جیمین ناگهان زد زیر گریه و چشمای تهیونگ از تعجب گرد شد . ناخودآگاه نشست رو زمین و جیمینو بغلش کرد و سرشو ناز داد .
+گریه نکن ، اععع آروم آروم ...
یهو گریه جیمین قطع شد
با لبخند شیطانی ای گفت : بلاخره تونستم کراشمو بغل کنم هورااااااا
تهیونگ هاج و واج جیمینو نگاه میکرد که یهو دوزاریش افتاد
+ تو ... گریت الکی بوددددد؟؟؟؟
جیمین دوباره به شکل پاپی مظلوم دراومد
- اره
تهیونگ نیشخندی زد
+ مگه نگفتی من کراشت نیستم ؟ دروغگو کم حافظس مستر پارک !
جیمین که رو دست خورده بود حرصی نگاهی بهش انداخت که با لبخند مغرورانه ی تهیونگ رو به رو شد
حرصی زیر لب گفت ( خودم یه روزی اون لبخند رو از صورتت پاک میکنم مستر کیم ! حالا میبینی ...)
تهیونگ ترسیده به جیمین نگاه کرد و جیمین لبخند شیطانی ای زد .
- اهم اهم
کلا یادشون رفته بود غیر از اون دوتا کسای دیگه ای هم هستن و تمام مدت آدم حسابشون نمی‌کردن . تهیونگ با هول پاشد و جیمین هم سریع پاشد و حالت دفاعی برای مادرش گرفت که اگه اینبار خواست دمپایی پرت کنه بتونه دفاع کنه.
مادر جیمین با لحنی که سعی میکرد آروم باشه گفت
+ اگه نمایش قشنگتون تموم شد ، جیمین برو و اتاق تهیونگ رو بهش نشون بده پسر عزیییزم.
عزیزم رو جوری گفت که جیمین مثل جت از ترس گرخید و دست تهیونگ رو گرفت و به سرعت طبقه ی بالا رفتن وقتی رسیدن جیمین دست تهیونگ رو با حالتی که انگار به چیز چندشی دست زده ول کرد و گفت
- هرکدومو میخوای انتخاب کن بای
و راهشو کشید که بره ولی تهیونگ از پشت یقشو گرفت و کشید
- یاااا چتههه
+ مامانت گفت تو اتاقمو نشون بدی ! وظیفه توعه
جیمین لبخند حرصی ای زد
- آخی نازی باشه بیا عمو اتاقتو بهت نشون بده .
و دری رو باز کرد
- اینم اتاقت ، بفرما
اتاق تم مشکی قرمز بود همه چیز مشکی و قرمز !!! پرده مشکی ، دیوار ، سقف ، کف ، تخت ، مبل کلا همه چیز مشکی حالا یه چند تایی وسیله قرمز هم به چشم میخورد ولی آدم خوف میکرد .
تهیونگ لرزی کرد و گفت
+ ااا.. این ؟
جیمین لبخند گشادی زد
- اره همین . خب دیگه من برم اینم اتاقت چمدونتم الان میگم بیارن بالا .
بعد داد زد
- خدمتکاااااااااار چمدووووون کیموووو بیااااااار بالااااااا
+ چشممممم جیمییییین شیییییی
- خب اینم از این
برگشت و لبخند گشادی زد و تهیونگ در حال سکته رو تنها گذاشت .
جیمین وقتی داخل اتاقش شد از خنده ترکید و ولو شد روی تختش . اون اتاقی که به تهیونگ داده بود در واقع اتاقی بود که قبلاً به عنوان اتاق مرده ها استفاده میشد . یعنی این کاخ قبلا برای پدربزرگش بوده و سالیان سال هرکس اینجا میمرده جسدشو تمیز میکردن و روی اون تخت میذاشتن تا اقوام و آشنایان بیان و با جسم او خدافظی کنن.
حالا هم جیمین اون اتاقو به تهیونگ داده بود .
جیمین که ذوقشو نمیتونست پنهون کنه زنگ زد به بهترین دوستش یعنی جونگ کوک و سیر تا پیاز ماجرا رو بهش گفت
+ واااای جیمیناااا ! ( ترکید از خنده ) پسر بیچاره سکته میکنههه که !!
- حقشه ! میخواست منو خیط نکنه ! یاح یاح یاح
+ فکر کنم بعد مجبور شی خودت از اون اتاق به عنوان مرده استفاده کنی چون مامانت قطعا زندت نمی‌ذاره !
- می‌دونم و واسم مهم نیست چون می ارزه خدایی ... وای فکر کن صبح قیافشو ببینی که تا صبح چشم رو هم نذاشته ... آخ که نمیتونم صبر کنم !
+ پسر تو همیشه مایه دردسری !
و خندید.
- خب جونگ کوکا خیلی فک زدیم من دیگه برم ، خوابای عن ببینی ستاره روت برینه جیش بوس لالا
+ خدافظ عوضی ( تک خنده )
و قطع کرد .

cheeky loverWhere stories live. Discover now