part3

344 87 220
                                    

سرش درد میکرد و عطر غلیظی که اسکارلت روی تنش پاشیده بود بدترش میکرد.روی صندلی اتاق کارش ولو شد و دست هاش مشغول ماساژ دادن شقیقه هاش شدن.اما دقیقه‌ای نگذشت که دست های خنک و ظریفی دست هاش رو کنار زدن و به نرمی شقیقه‌هاش رو نوازش کردن.

ا:هنوز کسی رو برای ژاپن انتخاب نکردی؟

اسکارلت فکر میکرد مشکل ژاپنه و زین به فکر مردی بود که بعد اون شب حتی فرصت عذرخواهی بهش نداد.چرا فکر میکرد نبودن لیام به معنی آرامشه،چرا نگهش نداشت.چرا خواست همه چیز رو تموم کنه؟چرا این حماقت رو انجام داد.وجدانش میگفت عذاب حقته ولی لیام آزاد شده و فرصت داره تا زندگی خوبی داشته باشه اما حسی درونش این رو نمیخواست.آزادی رو برای لیام نمیخواست،لیام ده سال تمام برای خودش بود چطور تونست از دستش بده.چرا گذاشت اون مرد تا اون حد بشکنه مگه چه گناهی کرده بود که عاشق موجود خودخواهی مثل زین شده بود.شاید باید اجازه بده لیام به خواسته‌اش برسه.لیام تمام این سه سال رو منتظر پشیمونی و التماس زین بود و به نظرش اون این حق رو داشت.

ز:نه.

چرخید تا روی پای شوهرش بشینه.دوهفته پیش بعد یک روز برگشت و تا حالا حتی یکبار خبری از زنگ زدن لیام و رفتن زین نبود.نمیدونست چی شده اما هرچی که بود آرامش رو از زین گرفته بود و اجازه نمیداد شوهرش روی کارشون تمرکز کنه.

ا:برای همین اینقدر آشفته‌ای؟

نگاهش رو به صورت زیبای همسرش داد.اونطور که با محبت نگاهش میکرد دلگرم کننده بود اما میدونست عشقی وجود نداره.منطق تنها احساس حاکم درون اسکارلت بود و میدونست اون الان دنبال چیه،زودتر به راه انداختن شعبه‌ی ژاپن.

ز:چرا اینقدر اون شعبه برات مهمه؟

از روی پای زین بلند شد و به سمت اتاقک استراحت رفت،مشغول ریختن دو فنجان چای شد،چیزی که میدونست باعث آرامش شوهرش میشه.شعبه‌ی ژاپن یعنی جای پای محکم‌تر تو بازار،بعدش میتونستن بچه دار بشن.

ا:اونقدرا داغ نیست.زین من دلم میخواد زودتر این پروژه پا بگیره و بعدش ما میتونیم بچه داشته باشیم.سه سال گذشته عزیزم و من واقعا دلم میخواد مادر بشم.تو نمیخوای؟؟

پنج سال که از رابطه‌اش با لیام گذشته بود اون بحث ازدواج رو پیش کشید،یادش میومد که چرا مخالفت کرده.هرچقدر هم که هالیوود فیلم بسازه و ستاره هاش کام اوت کنن،همسر مرد داشتن خوشایند نبود و تو کارهای تجاریش به مشکل میخورد.میگفت ازدواج کنیم تا بتونیم بچه داشته باشیم،برق چشم هاش وقتی از بچه هاشون میگفت به ستاره ها طعنه میزد.

ز:هنوز نماینده براش انتخاب نکردم.

ا:لیام حسابداری خونده،چرا نمیفرستیش بره ژاپن.اونکه قرار نیست مدیریت کنه قراره نماینده تو باشه.حقوق خوب با کار کمتر از الان.

ruined(completed)Where stories live. Discover now