part 10

273 33 2
                                    

(teayung)

ج:تهیونگا

ت:یس بیبی

ج:سه سال شد

ت:اره خب

ج:امروز شد سه سال از اون شب که با اون ابنباته ازم خواستی دوس پسرت باشم

ت:فک نمی کردم یادت باشه

ج:یعنی تو یادت بود؟

ت:اره قطعا

ج:الان داریم کجا میریم

ت:همون پارک

ج:واقعااا اونسری که ازم خواستی دوسپسرت شم حتما این دفعه میخوای باهام بهم بزنی

ت:چرا انقد منفی فکر می کن میکم مثبت باش ببین چیزای بیشتر به ذهنت نمیرسه؟

رسیدیم به پارک دقیقا رفتیم روی همون صندلی نشستیم که سه سال پیش نشسته بودیم به ساعت نگا کردم وقتش بود

(jimin)

توی پارک نشسته بودیم که تهیونگ یهو پاشدو جلوم وایستاد

ج:تهیونگ چت شده

ت:جیمینا باهام ازدواج میکنی

ج:مگه میتونم قبول نکنممم

حلقه رو کرد تو انگشتم و بلند شدم و پریدم بغلش سرمو فرو کردم تو گردنش

ت:دوست دارم

ج:ولی من عاشقتم تهیونگ...






رایتر:خیلیم خلاصه و عالی
حصله نداشتم ادامش بدم خببب

my moonWhere stories live. Discover now