پارت ۳
*جان*بلاخره به خونه رسیدیم به سمت اتاقم رفتم دوشی گرفتم فقط یه باکسر و تیشرت بلند و گشادی پوشیدم و خودمو روی تخت پرت کردم و به سقف زل زدم بعد دقیقه ای در زده شده و لوگه اومد داخل
لو:میتونم پیش خرگوشکم بخوابم؟
لبخندی زدم و به کنارم اشاره ای کردم لو سریع به سمتم اومد و کنارم خوابید و منو توی بغل خودش کشوند و سرمو نوازش کرد تیشرتشو توی دستم فشردم
لو:نمیخوای با لوگه ات حرف بزنی بگی چیشده؟
با یادآوری ییبو دوباره اشک توی چشمام بازی کرد و همه اتفاقات رو براش تعریف کردم
لو نفس عصبی ای کشید
لو:خودم با دستای خودم نابودش میکنم مرتیکه عوضی
-نمیخواد لوگه من دیگه قرار نیست اونو ببینم
لوگه نفس عمیقی کشید و منو به خودش فشرد
بعد از دقایقی یه خواب رفتیم صبح با نور افتابی که به چشمام میخورد بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم و دورمو نگاه کردم لوگه نبود ساعتوو نگاه کردم اوه ساعت یازده بود چقدر زیاد خوابیده بودم بلند شدم و خمیازه کشان پایین رفتم صدایی از توی آشپزخونه می اومد به سمت آشپزخونه رفتم با دیدن لوگه که داشت صبحوته درست میکرد لبخندی زدم
-صبح بخیر لوگه
به سمتم برگشت و لبخندی زد
لوگه:صبح بخیر خرگوشک بدو دست و صورتتو بشور بیا صبحونه بخوریم
باشه ای گفتم و به سمت دستشویی رفتم بعد به سمت اشپزخونه رفتم و پشت میز نشستم با دیدن میز صبحونه صدای قارقور شکمم بلند شد
-واوووو ببین لوگه چیکار کرده
و لایکی نشونش دادم که خنده ای کرد و موهامو بهم ریخت
لوگه:شیطونی نکن صبحونتو بخور که امروزت کلا برا منه
خنده بلندی کردم
-هرچی لوگه ام بخواد
بعد از خوردن صبحونه بلند شدم و با کمک همدیگه میز و تمیز کردیم بعد از اینکه لباسامونو پوشیدیم باهم به سمت مکان مورد نظر لوگه رفتیم از ماشین پیاده شدم -پچماممم چقد اینجا قشنگهه
لوگه:اینجا باغ یونتای هست اماده ای بریم برای کشفششش؟
-آماده امادم قرباننن
لوگه:لتس گوو
و دستمو گرفت به سمت باغ رفتیم از قشنگی اینجا هرچی بگم کم گفتم واقعا قشنگ بود به سمت دریاچه رفتیم توی دریاچه قایق های رنگی قشنگی شکل اژدها بود لوگه رفت یه قایق اجاره کرد باهم سوار قایق شدیم با ذوق دوروبرمو نگاه میکردم و با شوخی های لوگه همراهی میکردم بعد از مدتی به سمت اسکله رفتیم و قایق رو تحویل دادیم
لوگه:منکه خیلی گشنمه تو چی خرگوشک؟
-منم دارم از گشنگی پرپر میشم
لوگه:پس پیش به سوی رستوران
به سمت رستوران رفتیم ناهار رو خوردیم و تا شب به گشت و گذار گذروندیم بلاخره به خونه رفتیم از خستگی رو به موت بودم دییگه از دور یه نفر رو دم در خونم دیدم
لوگه:کسی قرار بود بیاد؟
-نه کسی بهم زنگ نزده
به دم در خونه رسیدیم که با ییبو رو به رو شدم پیاده شدیم که ییبو به سمتم اومد تا لوگه رو دید اخماش توهم رفت و با خشم نگاه لوگه کرد لوگه هم یه پوزخندی زد و دستشو دور شونم انداخت
-اینجا چیکار میکنید مستر وانگ؟یادمه اخرین بار به وضوح گفتم نمیخوام ببینمتون
چهره ییبو به وضوح غمگین شد
ییبو:جان لطفا یه فرصت دیگه بهم بده قول میدم دیگه اون اتفاقا تکرار نشه
لوگه:البته که دیگه تکرار نمیشه چون قرار نیست جان بهت فرصتی بده
ییبو خشمگین غرید:کسی با تو حرف نزد پس دهنتو ببند
لوگه خشمگین خواست به سمتش بره که دستشو گرفتم و سرمو به معنی منفی تکون دادم
-بریم داخل لوگه
و لبخند نصفه نیمه ای بهش زدم که اونم متقابلا لبخندی بهم زد خواستیم بریم که
ییبو:جان حداقل به حرفام گوش کن
نگاهی به قیافه مظلومش کردم به سمت لوگه برگشتم
-لوگه میشه تو بری داخل ؟منم چند دیقه دیگه میام
لوگه لبخندی بهم زد و موهام رو بهم ریخت
لوگه:زودی بیا خرگوشکم
و سوار ماشین شد و داخل رفت به سمت ییبو رفتم بی هیچ حسی بهش زل زدم
-میشنوم!؟
قدمی به سمتم برداشت
ییبو:میشه میشه بریم یجایی بشینیم؟
به پارک رو به روی خونم اشاره کردم باهم داخل پارک رفتیم و روی نیمکتی نشستیم
ییبو:چندسال پیش با یکی قرار میزاشتم فک میکردم دوستش دارم فک میکردم دوستم داره تا اینکه یروز با یکی آشنا شد و منو تنها گذاشت بدون توجه به التماسام گذاشت و رفت بعد اون به خودم قول دادم به کسی علاقه مند نشم بعد چند مدت فراموش کردم حسی که بهش داشتمو سخت بود ولی تونستم تا اینکه اونروز تورو تو بار دیدم بعد از اون روز هر روز به بار میومدم تا تورو ببینم ولی تو نبودی بعد سه روز دیدمت تو بلاخره اومدی ایندفعه گفتم نباید این موقعبت رو از دست بدم پس به سمتت اومدم و بقیش رو خودت میدونیم صبح وقتی بیدار شدم ناخداگاه تمام اون اتفاقات گذشنه توی ذهنم مرور میشد فکر میکردم با بودن با تو دوباره اون اتفاقا تکرار میشه و تو ولم میکنی گفتم اون فقط یه شب بود و تموم تورو هرجوری هست از ذهنم بیرون میکنم دورمو پره هرزع کردم تا تورو از فکرم دور کنم ولی حتی یه لحظه هم توی ذهنم کمرنگ نشدی تا اینکه تورو دیدم وقتی دیدم توی بغل یکی دیگه هستی حس کردم کله بدنم توی آتیش عصبانیت میسوزه و بجز خشم چیزی حس نمیکردم من تورو فقط واسه خودم میخواستم نه کسه دیگه نمیتونستم تورو تو بغل یکی دیگه تحمل کنم وقتی اون حرفارو بهم زدی فهمیدم تمام این مدت اشتباه میکردم تو واسم مثل لوهان نبودی من تورو عمیقا میخواستم من عاشقت شده بودم پس جان ...لطفا یه فرصت دیگه بهم بده قسم میخورم دیگه هیچکدوم از اون اتفاقا نیوفته قول میدم خواهش میکنم یه فرصت دیگه بهم بده
به چشمای منتظرش نگاهی کردم منم اونو دوست داشتم و واقعا اونو واسه خودم میخواستم پس
-باش
ییبو ناباور بهم زل زد:چ..چی؟- گفتم باشه وانگ ییبو بیا باهم قرار بزاریم من دیگه باید برم لوگه تنهاست
حدس میزنم صورتم سرخ شده بود با عجله بلند شدم برم که دستمو گرفت و با نگاه مظلومی بهم زل زد
ییبو:تو..تو باا اون یارو تو رابطه ای؟
اول با گیجی نگاهش کردم که با یادآوری لوگه خنده ای کردم پس هنوز فکر میکنه که منو لوگه باهمیم
-منو لوگه از کوچیکی باهم بزرگ شدیم یجورایی برادرمه ما باهم نیستیم ییبو
و خنده دیگه ای کردم
ناباور بهم زل زد
ییبو:و ولی اون روز
با شیطنت نگاهش کرد
-فقط نقشه بود که حرص تورو دربیارم
و شونه ای بالا انداختم خندم بلند تر شد
که ناگهان توی بغلش فرو رفتم منو محکم به خودش فشار میداد ازم فاصله گرفت و صورتمو توی دستش گرفت سرش کم کم نزدیکم شد چشمامو بستم و بلاخره لب های پنبه ایش رو روی لبهام قرار داد خون توی بدنم توی صورتم جمع شد
با اهمی از هم جدا شدیم به لوگه نگاهی کردم که نگاه خبیثی بهم کرد با شوک و خجالت سرمو توی یقم بردم
لوگه:هی خرگوشک چشممو دور دیدی با پسر مردم لاو میترکونی؟
-یااااا لوگههه
لوگه خنده ای کرد
لوگه:حالا نمیخواد منو بخوری دیرقته ها نمیخوای بیای؟هی وانگ ییبو نمیخوای بری خونتون؟
ییبو نیششو تا بناگوش باز کرد
ییبو:هرچی برادر شوهرم بگه
و بوسه ای روی لبم زد و به سرعت رفتش توی راه داد زد
ییبو:ییبو عاشقته جانگاااا(همون جانگا دیدی آینیه معروف)
خنده ی بلندی همراه با بای بای کرد و رفت
لبخندی از این کیوتیش زدم
که دستی دور شونم قرار گرفت
لوگه:میبینم که خرگوشکم هم رفت قاطی مرغا
-یااا لوگههه
که لوگه پا به فرار گذاشت و منم پشت سرش دنبالش دویدم*پایانن*
اینجا همون باغه هست اونم قایق های دراگون
امیدوارم لذت برده باشین از این سه شات خوشحال میشم نظرتون رو باهام در میون بزارید😍🕊💚🤗🫂
#پری
YOU ARE READING
اولین نگاه
Short Storyسلامم🤗 سه شات از ییجان براتون نوشتم امیدوارم لذت ببرید💚🕊 ژانر:عاشقانه-بی ال پایان:هپی اند نویسنده:پری