s2 ep7

761 51 40
                                    

دستم به عقب کشیده شد
جیمین+داری چیکار میکنی؟
همسر شوگا بود
کشید منو سمت خودش بغلم کرد
+گریه کن ته
زدم زیر گریه و پاهام سست شد باهام نشست و محکم بغلم کرده بود
+انتظار نداشتم اینجا ببینمت بیا بریم خونه
پاهام نا نداشت اشکام بند نمیومد
همجا تاریک شد...
_____________________________

سرم درد میکرد چشام بسته بود اما حس میکردم یجای روشنم
چشامو اروم باز کردم
نفسم بالا نمیومد درست حسابی
دکتر چشامو باز کرد و‌نوری توش گرفت
همچی انگار مثل یه سریال
دکتر صداش اکو‌میشد توی گوشام
+میشنوی اقای کیم؟اگر اره چشماتو ببند و باز کن
کاری ک گفت رو انجام دادم

+خوبه اگر میتونی با زبونت بگو این چند تاس
با دستش عدد دو‌ نشون  داد
لبام بزور تکون خورد
_دو
+عالیه
و رفت پرستارا سرم رو عوض کردن
کسی نیومده بود دنبالم..
کسی نیومده بود نگرانم شه
ساعت ها به سقف زل زدم و ساعت بیخودو بی جهت میگذشت
همه چیز انگار‌وایساده بود توی همین زمان قفل شده بود
انگار دیگه امکان نداشت حرکت کنه
به شیشه ای ک داخل درمونگاه ملوم بود زل زدم که یهو کوک با پسرمون و اون زن رد شدن جونگکوک چشم تو چشم شد باهام
سوهو گریه کرد یهو و از حرکت لباش متوجه شدم که میگه مامان
و اون زن عوضی ایسوجین دست کوک رو محکم تر گرفت
یهو ایستاد کوک و اشکاش خود ب خود سرازیر شد و سرشو گرفت
ولی انگار خودشم نمیدونست چرا
ایسوجین دست کوک رو کشید و رفتن
جونمو همراهشون بردن
خیره موندم به اون شیشه
و همینطور خیره‌موندم
همچی‌پوچ بود..
هیچیو حس نمیکردم
_میشه لطفا بهم ارامبخش بزنین؟
پرستار+نمیشه ضرر داره و‌شما ارومین
_درسته‌ولی درونم داره از درد ب خودش میپیچه میشه لطفا؟
+با دکتر مشورت میکنم
چند ثانیه بعد با دکتر اومد
دکتر+چرا ارامبخش اقای کیم؟
_حالم بده نیاز دارم‌بخوابم
دستگاه صداش بالا اومد قلبم درست نمیتپید
دکتر+سریع بهش ارامبخش بزنین شوک شده
ارامبخشو‌ توی سرم تزریق کردن
و همینطور که به شیشه خیره‌بودم چشام بسته شد
جیمینو دیدم‌پشت شیشه و همجا دوباره تاریک شد
نفس عمیقی کشیدم و خودمو به خواب سپردم
_______________________________
جیمین:

اوردمش بیمارستان رفتم کاراشو کنم چندساعتی طول کشید برگشتم بیمارستان شوگا گفته بود مراقبش باشم و تهیونگ تنها کسی بود که برام عزیز بود
به سمت اتاقش حرکت کردم
جونگکوک  و سوهو و اون زن افریطه ایسوجینو دیدم کوک داشت گریه میکرد درست دیدم؟
اون حافظشو از دست داده بود و تهیونگ کاملا از بین رفته بود

وقتی رسیدم به اتاقش اول از شیشه نگاهش کردم ک چشماشو داشت میبست
چش شده بود
چشاش بسته شد
درو باز کردم
صدای دستگاه نبض قلب بلند شده بود
_دکتر چیشده
+بخاطر شوک مغزی و قلبی بدنش بهم ریخته بهش ارامبخش زدیم
صدای دستگاه اروم شد و روی حالت نرمال برگشت

آه تهیونگی چقدر اذیت شدی تو چقدر  پسر

چندتا خوراکی خریده بودمو گذاشتم کنار میزش
شوگا هم اومد 
شوگا+اههه چینجا این بچه باز کار دست خودش داد؟ اخر دیوونم میکنه چرا نمیتونه مراقب خودش باشه عصبیم‌میکنه

_اروم باش یونگی میدونم که برات عزیزه ولی یادت نره توام زیاد اذیتش کردی
+من اذبتش نکردم من فقط با حقیقت رو ب روش میکردم ولی روشم یکم خشنه دستت خودمم نیست چون زیاد اسیب خوردم تنها عضو‌خانوادم تهیونگه وقتی بهم گفتی که میخاست خودکوشی کنه داشتم روانی میشدم خوشحالم لااقل زندس
_اون زن افریطه از موقعیت استفاده کرده و رفته کوکو گرفته تو مشتش سوهو و کوک الان پیش اون افریطه هستن باید ته تو قضیشو‌درارم کوک‌فراموشی گرفته
+فکنم چندتا مشتو مال میخواد تا مغزش خوب‌کار کنه و عشق واقعیشو یادش بیاد مرتیکه تا تونسته و تهیونگو ب فاک دادهو‌اذیتش کرده بره دعا‌کنه نبینمش
_باز خشن شدی؟
+دلم میخاد بکشمش مرتیکه رو همش گند میزنه
_زندگی هم باهاشون راه نیومد تا اینجا
+غلط کرد
_ عه یونگیییی باز لج کردی
+موچیه من عصبی نشو ازم من درستش میکنم با دستام کوکو میزنم خاک میکنم  تا یادش بیاد عوضی
_ای بابا تو ادم بشو نیستی
بغلم کرد وبوسه ای رو‌گونه هام کاشت
+دلم‌برات تنگ شده بود
_شیطونی نکن باید بریم خونه تا تهیونگ استراحت کنه فردا دوباره باید بیایم مرتقبش باشیم
+اره‌ و‌ کوک رو‌بزنیم تا یادش بیاد حالشم جا بیاد
_یونگیییییی
+جووووون
_از دست تو بیا بریم ببینم
گوششو گرفتم اخ اخ میکردو میخندیدیم
رفتیم خونه
تو فکر تهیونگ بودم
کاش واس یبارم شده طعم خوش زندگیشو میچشید..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 18, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Kookv you are my tears 2Where stories live. Discover now