𝚙𝚊𝚛𝚝 1

1K 79 43
                                    


(فلش بک)

لنگ لنگان از بار خارج شد. 
نارا که کم کم داشت نگران وضعیت دوستش میشد، دستاشو گرفت و سعی کرد تعادلشو حفظ کنه.
"جنیا! حالت خوب نیست بیا بریم خونه..."
جنی تک خنده ای کرد و همونطور که رو کاپوت ماشین مینشست لب زد 
"دلیل این حال من، اونه؟"
با حرف جنی چشماشو روی‌هم فشرد و کنارش نشست.
"اون یه عوضیه جنی...نباید بهش فکر کنی."
"چرا به برادرت میگی عوضی؟ اونی که این وسط عوضیه منم که عاشقش شدم'!'
لباشو رو هم فشرد و نفس عمیقی کشید و با چشمای اشکی روشو به سمت نارا چرخوند.
"چرا همیشه باعث میشم ازم متنفر شن؟چرا همیشه دردسر درست میکنم؟…"
نارا دلسوزانه اهی کشید و دستشو رو شونه‌ی جنی گذاشت
"یا جنی…"
مکثی کرد و به چشمای اشکیه جنی خیره شد 
چی میتونست بگه؟چطور میتونست عوضی بودن برادرشو توجیه کنه!؟
با ایستادن ماشینی جلوی پاشون روشونو چرخوند و با سه پسر که با لبخند چندشی بهشون نگاه میکردن مواجه شدن!
"هی خشگله، میای مسابقه؟"
جنی که تا اون لحظه منتطر چیزی بود تا بتونه، ذهنشو از اتفاق چند ساعت پیش منحرف کنه پوزخند زد و سویچ ماشینشو تو دستش چرخوند.
"چرا که نه"
شوکه از تغییر موده جنی چشماش گرد شد و با اعتراض لب باز کرد
"دیوونه شدی؟! اگه یکی ببینه چی!!؟"
" نگران نباش،الان دو نصفه شبه کسی نمی بینه "
"اما جنی، تو مستی!!"
لبخند سرخوشی زد و بی توجه سوار ماشین گرون قیمت مشکیش شد .
نارا هوفی کشید و سری به نشونه‌‌ی تاسف تکون داد و ناچار سوار ماشین شد. میدونست سر و کله زدن با جنیه مست بی فایده اس!
"اماده ای؟"
نارا از پشت شیشه با ماشین پسرا نگاهی انداخت و نفس عمیقی کشید
" چرا میخوای باهاشون مسابقه بدی؟! تو الان باید استراحت کنیی!!"
"تاا روشونو کم کنم ... نتونستم روی اون بردار عوضیتو کم کنم ولی اینارو که میتونم! هوم؟"
ماشینو روشن کرد و با پوزخند به پسرا نگاه کرد
"حالا بهتون نشون میدم در افتادن با کیم جنی دختر بزرگترین سهامدار ایتالیا یعنی چی!"
با اشارۀ پسر پاشو رو ترمز فشرد و ماشین با صدای جیغی از جا کنده شد.
انقدر سرعتشون زیاد بود که نارا حتی نمیتونست از جاش تکون بخوره!
"جنی آروم!!"
بدون توجه به حرف نارا سرعتشو بیشتر کرد. نگاهی به اینه انداخت و با دیدن ماشین اون پسرای شلمغز که ازشون دور بود، پوزخندی زد.
"هه نمیتونن حریف من بشن"
"جنی الان ازمون دورن لطفا آروم تر! دفعه قبل که مسابقه دادی تو همه‌ی رسانه ها پخش شده بود که با یه پیرمرد بدبخت تصادف کردی!"
"هی اون یه تصادف ساده بود! هیچ کدوممونم اسیب ندیدیم"
نارا سعی کرد کمربندشو ببنده ولی با پیچیدن جنی به سمت راست سرش محکم به شیشه خورد 
فشی زیر لب به جنی داد و دستشو رو صندلی فشرد 
جنی که معلوم بود زیاد هوشیار نیست، هرباره به سمتی میچرخید و کنترل فرمون براش سخت بود.
" تو حالت خوب نیست جنی!! لطفا…لطفا یه جا نگه دار!!!"
ولی انگار صدای نارا رو نمیشنید و اخرین چیزی که دید برخوردش با تیر برق بود!
(پایان فلش بک)

𝐃𝐎𝐍𝐓 𝐋𝐄𝐓 𝐌𝐄 𝐃𝐎𝐖𝐍Where stories live. Discover now