(تهیونگ)
بشدت هیجان داشت
جین بهش خبر داده بود که دخترنقاب دار اومده بود! بلخره میتونست ببینتش،اسمشو بپرسه و باز تو چشمای گربه ایش غرق شه!
با عجله از اتاقش خارج شد ولی با رسیدنش به اتاق تمرین کاراموزا برای یه لحظه سرجاش متوقف شد
"باید جیونم با خودم ببرم؟اره با خودم میبرمش"
نمیدونست چرا ولی شاید میخواست صورتاشونو باهم مقایسه کنه! یا شایدم میخواست مطمئن شه که اون دختر جیون نیست
"اه با خودم چی فکر میکنم معلومه که اون جیون نیست! جیون پسره!"
با حرص با خودش گفت و وارد اتاق تمرین شد.
به سمت جیون که جلوی اینه در حال تمرین بود رفت. جنی با دیدن تهیونگ دست از رقصیدن برداشت و روشو به سمتش چرخوند
رنگ و روش از شدت استرس پریده بود و به وضوح دست و پاهاش میلرزید.
"ببینم حالت خوبه؟"
جنی با استرس سرشو تکون داد و سعی کرد لبخند بزنه
"خب پس...دنبالم بیا"
"کجا"
"بیا!"
هوفی کشید و بی حوصله کلاهشو رو سرش تنظیم کرد وپشت سر تهیونگ راه افتاد
بعد از در زدن، وارد اتاق شدن.
دختر پشتش به تهیونگ بود
به وضوح صدای ضربان قلبشو میشنید! عجیب بود! قلبش داشت به خاطر یه دختر که حتی صورتشو کامل ندیده بود، خودشو به در و دیوار میکوبید!
اب دهنشو قورت داد و روبه روی دختر رو صندلی نشست
جرعت نداشت به چشماش نگاه کنه!
تک نگاهی به جیون که خیلی اروم پشت سرش ایستاده بود، انداخت بعد از نفس عمیقی سرشو بالا گرفت و به دختر خیره شد
ولی...
این اصلا اون چیزی که اون میخواست نبود
اون دختر اصلا شبیه دختری که قبلا دیده بودش نبود!
اینو میشد از چشماش تشخیص داد
چشمای دختر نقابدار برای تهیونگ، خاصترین چیزی بود که تا به حال دیده بود و اون چشما...قطعا متعلق به دختر اون نبود!
مثل قبل دختر ماسک زده بود و این عصبیش میکرد
از لحاظ ظاهری فرق چندانی با دختر نقابدار نداشت
موهاش، لباسش، حتی اندامش!
ولی اون چشما همه چیزو لو داده بود
عصبی پوزخندی زد و کلافه دستی تو موهاش کشید
تو اون موقع نمیتونست دخترو لو بده چون هرچه سریعتر میخواست از شایعاتی که براش درست کرده بودن، راحت شه.
ناخداگاه روشو به سمت جیون که مضطرب و خسته به نظر میرسید داد
اعتراف میکرد که چشمای جیون بیشتر شبیه دختر نقاب دار بود...
دختر اروم تعظیمی کرد و با صدای ارومی لب زد
"منیجرتون بهم گفت بیام اینجا..."
نه ...
اینبار مطمئن شد دختر نقابداری نیست!
اون هیچوقت همچین صدایی نداشت با وجود اینکه تهیونگ صداشو به خوبی یادش نبود ولی مطمئن بود که اون با همچین لحن ملایم و لحجه ای حرف نمیزد.
سعی کرد اروم بنظر برسه پس اروم سرشو تکون داد و به پشتیه صندلی تکیه داد
بلخره پی دی نیم به حرف اومد
"خب خانومه...؟"
"من..من نمیخوام اسممو بگم "
"اوه باشه باشه مشکلی نیست.ما از شما درخواست داریم تا ویدیویی از خودتون منتشر کنید و در اون بگید که با تهیونگ رابطه ای ندارید تا هرچی بیشتر این اوضوع خراب نشه "
جیسو نگران نگاهی به جنی انداخت و باز به زمین خیره شد
"خب..باشه"
پی دی نیم برگه ای جلوی جیسو گرفت
"وقتی ویدیورو گرفتی اول برای این ایمیل بفرستش و بعد اینکه تایید شد کمپانی بقیه کارهارو ردیف میکنه. این کاغذم پولیه که بهتون میدیم اما بعد اینکه ویدیورو فرستادید! پس اینو با خودتون ببرید و بعد اینکه ویدیورو فرستادید از طریق همین امیل رمزشو بهتون میگیم "
سری تکون داد و ازجاش بلند شد
تک نگاهی به جین و بعد تهیونگ انداخت و با عجله زیر لب خداحافظی ای گفت و از در خارج شد
تهیونگ هم بدون معطلی بلند شد و از در خارج شد
YOU ARE READING
𝐃𝐎𝐍𝐓 𝐋𝐄𝐓 𝐌𝐄 𝐃𝐎𝐖𝐍
Romanceاین داستان زندگیه منه من کیم جنی دختر بزرگترین سهامدار ایتالیا طی یه شب زندگیم زیر و رو شد! مسخره اس! ولی انگار تموم دنیا دست به دست داده بود تا من اونو ملاقات کنم! حتی شده به عنوان یه پسر... وارد شدن به کمپانی بیگ هیت اونم به عنوان یه پسر کار هرکس...